دعوی چه کنی؟ داعیهداران همه رفتند
شو بار سفر بند که یاران همه رفتند
آن گرد شتابنده که در دامن صحراست
گوید : « چه نشینی؟ که سواران همه رفتند»
داغ است دل لاله و نیلی است بر سرو
کز باغ جهان لالهعذاران همه رفتند
گر نادره معدوم شود هیچ عجب نیست
کز کاخ هنر نادرهکاران همه رفتند
افسوس که افسانهسرایان همه خفتند
اندوه که اندوهگساران همه رفتند
فریاد که گنجینهطرازان معانی
گنجینه نهادند به ماران، همه رفتند
یک مرغ گرفتار در این گلشن ویران
تنها به قفس ماند و هزاران همه رفتند
خون بار، بهار! از مژه در فرقت احباب
کز پیش تو چون ابر بهاران همه رفتند
به قلم : فرید وهابی
تاریخ انتشار مقاله 30/10/2009 به روز شده 30/10/2009 18:26 TU
بهار در مقام وزیر فرهنگ، مقابل موزه ایران باستان. سمت راست او سفیر فرانسه و علی اصغر حکمت، و سمت چپ او دکتر علی اکبر سیاسی دیده می شوند.
تعداد تصنیف های ملک الشعرا بهار را از ۱۴ تا ۳۷ برشمرده اند. متأسفانه تاریخ دقیق سرودن این شعرها معلوم نیست و نمی توان به درستی دانست که آیا "تصنیف سازی" به دورۀ خاصی از زندگی او محدود می شود یا خیر. اما به هر حال مشخص است که وی در دوران پختگی هم تصنیف هایی سروده است.
دقت کردن در این نکته بی فایده نیست. تصنیف ساختن، آن هم در سال هایی که شاعر به شهرت و اعتبار اجتماعی دست یافته بود، نشان می دهد که این فعالیت ادبی و هنری، در آن دوران کاری "جدی" و پرارزش به حساب می آمده است، اما می دانیم که در دهه های بعد، وضعیت و نگاه جامعه به تصنیف و ترانه عوض شد.
در سال های بعد از انقلاب که هیچ، حتی در دهۀ پنجاه خورشیدی هم در ایران قابل تصور، و شاید قابل قبول نبود که یک پژوهشگر و استاد دانشگاه که فعالیت های سیاسی هم دارد، وقت خود را صرف ترانه سرایی کند.
بهار در جوانی، در کنار لطفعلی صورتگر با توجه به این واقعیت اجتماعی، می توان بلافاصله به چند پرسش رسید: انگیزه های محمد تقی بهار برای
ترانه سازی چه بوده؟ چه نوع رابطه ای با موسیقی و موسیقی دانان و
خوانندگان داشته است؟ جایگاه و تأثیر این ترانه ها در محیط آن زمان چگونه
بوده؟...بهار در جوانی، در کنار لطفعلی صورتگر" src="http://www.rfi.fr/actufa/images/118/bahar_56_souratgar200.jpg" />
برای پاسخ به برخی از این پرسش ها باید تاریخ و جامعه شناسی مشروطه را از زوایای تازه ای نگریست. بررسی ها و پژوهش ها در زمینۀ فرهنگ مشروطه هنوز در آغاز راه است.
اما در مورد بهار، می دانیم که انتقاد از اوضاع سیاسی و اجتماعی ایران یکی از خصوصیات ثابت اندیشه و کار اوست. او در این زمینه مقاله نوشته، شعرهای زیاد سروده و تصنیف ساخته است.
اشعار انتقادی بهار و به ویژه برخی ترجیع بندها و مستزادهای طنزآمیز او بسیار شناخته شده اند:
"هیچ دانی که چه کردیم به مادر من و تو؟
"یا چه کردیم به هم، جان برادر من و تو؟
"سعی کردیم به ویرانی کشور من و تو
"رو که اف بر تو و من باشد و تف بر من و تو
"هر دومان مایۀ ننگیم، امان از من و تو
"من و تو هر دو جفنگیم امان از من و تو
"از همان اول ما و تو به هم رنگ زدیم
"وز سر جهل به هم حیله و نیرنگ زدیم
"سنگ برداشته بر کلۀ هم سنگ زدیم
"گاه تریاک کشیدیم و گهی بنگ زدیم
"من و تو بس که دبنگیم امان از من و تو
"من و تو هر دو جفنگیم امان از من و تو
............................................
همچنین اشعاری که به جدّ سروده است و در آنها لحنی تراژیک گرفته، کم نیست. اما بهار به اینها اکتفا نکرده و جداگانه، به سراغ تصنیف سازی هم رفته است.
چند دهه بعد از دوران زندگی بهار، اگر شاعری می خواست که با آهنگسازان همکاری کند و آثار خود را در قالب ترانه ببیند، شاید یکی از همان سروده های قبلی خود را انتخاب می کرد و به دست موسیقی دان می سپرد تا آهنگی مناسب با شعر بسازد. ولی بهار آنقدر برای تصنیف و موسیقی ارزش قائل است که وقت و نیروی خلاقۀ خود را با جدیت در اختیار آن قرار می دهد. علاوه بر این، از ابداع قالب های تازه نمی هراسد و با آگاهی کامل به مقتضیات ترانه سازی، شکل یا قالب شعرهای خود را به پیروی از وزن موسیقی تعیین می کند.
می تون نتیجه گرفت که ملک الشعرا بهار، با وجود عشق و احترامی که به ادب فارسی و شعر کهن داشت، با وجود این که سعی می کرد در قصیده سرایی از شاعران بزرگ خراسان عقب نماند، اما در عین حال دریافته بود که در زمانۀ انقلاب مشروطه و دگرگونی های بعد از آن، ترانه و موسیقی ابزار ضروری و مهمی برای ابرازعقیده و ارتباط با مردم است.
بهار، آنجا که لازم می دید مقالات عالمانه یا انتقادی می نوشت، جای دیگر قصاید بلند بالا و گاه دشوار و پیچیده می ساخت و بالاخره برای بیان حرف های خود به زبان ساده و دلنشین به تصنیف سازی متوسل می شد.
این نگاه متجدد و واقع بین، در نسل های بعد از او ادامه نیافت.
امشب داشتم این شعر رو با صدای استاد شجریان گوش می کردم با خودم گفتم بنویسم تا شما دوستان عزیز با خوندنش فیض ببرید من که خودم این شعر رو خیلی دوست دارم...
مرغ سحر ناله سر کن
داغ مرا تازه تر کن
ز آه شرر باز این قفس را
بر شکن و زیر و زبر کن
بلبل پر بسته ز کنج قفس درآ
نغمه آزادی نوع بشر سرا
در نفسی عرصه این خاک توده را
پر شرر کن
ظلم ظالم جور صیاد
آشیانم داده بر باد
ای خدا ای فلک ای طبیعت
شام تاریک ما را سحر کن
نو بهار است گل ببار است
ابر چشمم ژاله بار است
این قفس چو دلم تنگ و تار است
شعله فکن در قفس ای آه آتشین
دست طبیعت گل عمر مرا مچین
جانب عاشق نگه ای تازه گل از این
بیشتر کن بیشتر کن بیشتر کن
مرغ بیدل شرح هجران
مختصر کن مختصر کن
تولد | ۱۲ ربیعالاول، ۱۳۰۴ ه. ق. ۱۷ آذر، ۱۲۶۵ ۸ دسامبر، ۱۸۸۶ مشهد، ایران |
مرگ | ۱ اردیبهشت ۱۳۳۰ (۶۴ سال) ۲۲ آوریل، ۱۹۵۱ تهران، ایران |
مدفن | گورستان ظهیرالدوله |
زمینه فعالیت | شاعر، روزنامه نگار، ادیب، مورخ و سیاستمدار |
محمدتقی بهار (۱۷ آذر ۱۲۶۵ تا ۱ اردیبهشت ۱۳۳۰)، ملقب به ملکالشعرا شاعر، روزنامهنگار، ادیب، تاریخنویس، و سیاستمدار ایرانی بود.
فهرست مندرجات |
محمدتقی در مشهد به دنیا آمد. او فرزند میرزا محمدکاظم صبوری بود که قبل از وی لقب ملکالشعرا داشت. پس از مرگ صبوری در سال ۱۳۲۲ ه. ق. منصب وی و لقب ملکاشعرا به دستور مظفرالدین شاه قاجار به محمدتقی هجدهساله رسید. در دوران استبداد صغیر در سال ۱۳۲۸ ه. ق. بهار به مشروطهطلبان خراسان پیوست و در انتشار روزنامهٔ خراسان با آنان همکاری کرد. وی شعرهایی را در این روزنامه چاپ میکرد، از جمله شعر معروف «کار ایران با خداست» با مطلع «با شَهِ ایران ز آزادی سخن گفتن خطاست». این روند تا فتح تهران در ۱ رجب ۱۳۲۷ ه. ق. (۲۸ سرطان ۱۲۸۸) بهدست مشروطهطلبان و استعفای محمدعلی شاه ادامه یافت.
پس از فتح تهران، بهار نویسندگی را نیز شروع کرد و اولین مقالات سیاسی و اجتماعیاش در طوس با امضای «م. بهار» و بعضی از مقالاتش نیز بدون امضا در حبلالمتین چاپ کلکته منتشر شد.
بهار در ۱۳۲۸ ه. ق. در مشهد روزنامهٔ نوبهار را که نظرات حزب دموکرات را که در همان سال راهاندازی شده بود منتشر میکرد، تأسیس کرد. بهار همزمان به عضویت کمیتهٔ ایالتی این حزب انتخاب شد. بهگفتهٔ خود بهار، در روزنامهٔ نوبهار (و بعد از آن تازهبهار)، برنامهاش «مخالفت با بقای قوای روسیه در ایران و مخاصمه با سیاست آن دولت بود». نوبهار بهدستور کنسول روسیه توقیف شد و بهار بلافاصله روزنامهٔ جدیدش تازهبهار را منتشر کرد. اما تازهبهار هم در محرم ۱۳۳۰ ه. ق. بهدستور وثوقالدوله وزیر خارجهٔ وقت تعطیل شد. بهار و نه نفر از اعضای حزب دموکرات را نیز دستگیر کرده و به تهران فرستاندند.
یک سال بعد ملکاشعرا دوباره به مشهد برگشت و با اجازهٔ نیرالدوله والی خراسان دوباره روزنامهٔ نوبهار را راهاندازی کرد. ولی بهعلت محدودیتهای سیاسی این بار در زمینهٔ مسائل اجتماعی، اخلاقی، و دینی مینوشت. بهار یک سال در نوبهار کار کرد و پس از آن، تقریباً همزمان با آغاز جنگ جهانی اول، به نمایندگی دورهٔ سوم مجلس شورای ملی، از درجز و کلات و سرخس، انتخاب شد. نوبهار مجدداً از طرف کنسولگریهای روسیه و بریتانیا توقیف شد و بهار از راه روسیه به تهران رفت.
در تهران اعتبارنامهٔ بهار برای وکالت مجلس با مخالفت روبرو شد ولی پس از شش ماه بالاخره قبول شد. بهار روزنامهٔ نوبهار را این بار در تهران دوباره راهاندازی کرد که بعد از ماجراهایی مجدداً توقیف شد و بهار به خراسان تبعید شد.
پس از انقلاب روسیه و شکوفایی مجدد احزاب در ایران، بهار دوباره به تهران برگشت و دوسال پیاپی نیز به عضویت کمیتهٔ مرکزی حزب دموکرات انتخاب شد. در این دو سال بهار انجمن ادبی دانشکده و مجلهٔ ادبیای با همین نام دایر کرد و نوبهار را نیز مجدداً برای مدتی راه انداخت. طبق گفتهٔ خود وی، در این دوران به این نتیجه رسید که باید بهجای روشهای قبلیاش، به ایجاد یک دولت مقتدر مرکزی کمک کند. در این باره، بهار مینویسد: «نه به جنگلیها عقیده داشتهام نه با خیابانی همراه و همسلیقه بودهام و نه با قیام کلنل محمدتقی خان (به آن طریق) موافقت داشتهام».
با ظهور سردار سپه (رضاشاه پهلوی بعدی) و وعدهٔ جمهوریاش، بهار با سردار سپه همراه شد ولی پس از مدتی «سر و کلهٔ دیکتاتوری عظیمی را از پشت پرده» دید و انتقاد از دولت سردار سپه را شروع کرد. بهار از قول سردار سپه (پس از روی گرداندن بهار از وی) مینویسد: «من ملک را خیلی دوست داشتهام ولی خود او نخواست از من استفاده کند».
با باز شدن مجلس پنجم که بهار در آن نمایندهٔ ترشیز است، فرار احمدشاه، و فرمانروایی کامل سردار سپه بر ایران، بهار به مخالفتهای خود ادامه میدهد (و از جمله در ۹ آبان ۱۳۰۴ رأی مخالف میدهد). در نتیجه به مجلس مؤسسان که اکثر نمایندگان مجلس پنجم در آن عضوند دعوت نمیشود. در مجلس ششم بهار برای آخرین بار و این بار از تهران به نمایندگی انتخاب شد و با پایان این دوره از زندگی سیاسی کنارهگیری میکند.
از ۱۳۰۵ تا ۱۳۲۰ بهار دوبار زندانی میشود و یک بار نیز به مدت یک سال به اصفهان تبعید میشود. در همین درگیریها دیوان اشعارش که در چاپخانهٔ مجلس چاپ شده بود ولی توزیع نشده بود توسط شهربانی ضبط میشود و بعد از شهریور ۱۳۲۰ از ۲۸۰ صفحهٔ اولیه تنها ۱۴۰ صفحه پیدا میشود. کارهای دیگر بهار نیز، غیر از تاریخ سیستان، مجمل التواریخ، سبکشناسی، و چند کتاب درسی، در انبار وزارت فرهنگ مفقود یا «مندرس» میشود. وی در ۱۳۲۳ پس از کنار رفتن رضاشاه پهلوی کتاب تاریخ مختصر احزاب سیاسی را چاپ کرد و در آن به انحلال سلسله قاجار و روی کار آمدن رضاشاه پرداخت.
پس از رضا شاه، با آغاز حکومت محمدرضا شاه پهلوی دورهای کوتاه مردم ایران زندگی سیاسی نسبتاً آزادانهای را تجربه کردند. این دوره، دوره شکل گیری و فعالیت و تحرک مجدد انجمنها و تشکلهای فرهنگی و هنری بود.
انجمن ادبی ایران مجدداً در سال ۱۳۲۰ ش. به ریاست ادیب السلطنه سمیعی و با یاری ملک الشعرای بهار و جمعی از شاعران و نویسندگان پا گرفت.عمارت فرهنگستان ایران در اختیار این جمع قرار گرفت و هر هفته در آن جلسه بر گزار میشد. در این جلسات شاعران و نویسندگان آثار خود را میخواندند و در بارهٔ آنها بحث و گفت و گو میکردند.در همین انجمن طرحهایی برای تالیف کتاب لغت نامه، داستان و سناریو تهیه شد که در حد طرح ماند.
در همین سال ملک الشعرای بهار جمعیت ایرانی هوادار صلح را بنیان نهاد، و قصیدهٔ معروف جغد جنگ را بر پیشانی این جمعیت نشاند. روزنامه مصلحت به مدیریت احمد لنکرانی نیز نشریه این جمعیت بود، جمعیتی که بسیاری از شاعران و نویسندگان در آن فعال بودند.
در دوران محمدرضا شاه پهلوی در ۱۳۲۵ شمسی بهار مدتی وزیر فرهنگ شد.
این مقاله شامل بخشهایی به قلم محمدتقی بهار (درگذشته در ۱ اردیبهشت ۱۳۳۰) است. حقوق معنوی آن بخشها برای محمدتقی بهار محفوظ است.