معین الدین شاهرخ تیموری (۸۰۷ – ۸۵۰ ه. ق.) (۱۴۰۵ - ۱۴۴۷ م.) نام چهارمین پسر تیمور گورکانی (۷۷۱ – ۸۰۷ ه. ق) (۱۳۷۰ - ۱۴۰۵ م.) و یکی از جانشین او و از بزرگترین پادشاهان تیموری است.
شاهرخ هنرپرور و ادب دوست بود و به علم و هنر بسیار علاقه داشت. شورشهای جدایی طلبانه را فرونشاند و بر آبادانی ایران زمین همت گمارد. او پایتخت خود را از سمرقند به شهر هرات منتقل کرد و آن شهر را مرکز هنرمندان و دانشمندان ساخت. سبک هنری یا مکتب هرات تحت حمایت او و پسرش بایسنقر شکل گرفت.
همسر او گوهرشاد آغا نیز بناها، مساجد و مدارس بسیاری بنا کرد که مسجد گوهرشاد مشهد، مسجد گوهرشاد هرات و مدرسه گوهرشاد در هرات از آن جملهاست.
پس از مرگ تیمور حاکمانی که از ترس حاضر به اطاعت او شده بودند هر کدام علم استقلال برافراشتند. هریک از فرزندان تیمور نیز در گوشهای حکومتی تشکیل دادند. سرانجام شاهرخ با غلبه بر رقبا به عنوان جانشین پدر حکومت را در دست گرفت. شاهرخ که سالها در خراسان بود تحت تأثیر فرهنگ و تمدن ایرانی قرار گرفته بود. او برخلاف پدرش مردی آرامش طلب بود وبه عمران وآبادانی علاقه بسیار داشت. این وضع در زمان جانشینان او نیز کم و بیش ادامه یافت. پس از او پسرش الغ بیگ (۸۵۰ – ۸۵۳ ه. ق.) (۱۴۴۷ - ۱۴۴۹ م.) حکمران امپراتوری تیموری شد.
به این ترتیب نامی نیک از خود به یادگار گذاشت. شاهرخ هم در عالم سیاست و هم مردم داری و هنر بسیار خوش درخشید.[۱] در سن بیست سالگی یعنی در سال ۷۹۹ هـ. ق. حکمران مستقل خراسان گشت و سکه بنام خویش زد[۲] و در سن ۳۸سالگی یعنی سال مرگ تیمور «۸۰۷» پادشاه مستقل بود و در سنوات ۸۰۹مازندران و ۸۱۱ ماوراءالنهر و ۸۱۷ فارس و ۸۱۹ کرمان و ۸۲۳ آذربایجان را تصرف کرد و در اواخر سال ۸۲۳ او را با اسکندر پسر قرایوسف حاکم سابق آذربایجان جنگی دست داد که منجر به فرار اسکندر گشت.[۲]
و در سال ۸۳۰ بوسیله احمد نامی در مسجد جامع هرات بوسیله کارد مورد سوء قصد قرار گرفت ولی از مرگ نجات یافت در سال ۸۳۲ مجدداً اسکندر به عراق و آذربایجان تجاوز نمود و شاهرخ در صحرای سلماس بجنگ او شتافت و اسکندر نیز مجدداً فرار کرد.[۲]
شاهرخ ۴۳ سال سلطنت کرد و ۷۳ سال عمر نمود و در سنه ۸۵۰ ه. ق. در شهرری درگذشت، در زمان سلطنت خویش برای ترمیم خرابیها که پدرش کرده بود کوشش کرد. دیوارهای هرات و مرو را ساخت به آبادی شهرها همت گماشت . پادشاهی بود نیکوکار و اصحاب علم و دانش را گرامی میداشت و ارباب صنعت را طرف توجه قرار میداد و در زمان وی علم و صنعت رواج یافت . و موسیقیدان معروف عبدالقادر مراغهای و آوازخوان مشهور یوسف اندکانی و قوامالدین معمار و مولانا خلیل نقاش از هنرمندان آن دوره بودند.[۲]
فهرست مندرجات |
تیمور پس از ۳۶ سال سلطنت و بر جا گذاشتن قلمروی گسترده، در ۸۰۷ در اُترار درگذشت . از وی ۳۱ پسر، نوه ، نبیره و نبیره زاده باقی ماند [۳] از فرزندان ذکور وی، عمرشیخ و جهانگیر در زمان حیات تیمور درگذشتند و میرانشاه و شاهرخ نیز چون مورد توجه پدر نبودند، به جانشینی انتخاب نشدند [۴] و تیمور، پیرمحمد جهانگیر را که در آن زمان والی کابل بود، به جانشینی خود بر گزید [۵] [۶]. در این میان برای تصاحب تاج و تخت تیمور و خزائن فراوانی که از اطراف جهان در سمرقند جمع کرده بود نزاعی سخت و طولانی براه افتاد.
میرانشاه و پسرش ابابکر در دیار بکر و عراق عرب حکومت داشتند. عمر، پسر دیگر میرانشاه، حاکم آذربایجان و عراق عجم بود. پیرمحمد و رستم و اسکندر (پسران عمرشیخ)، به ترتیب فارس، اصفهان و همدان را تحت فرمان داشتند. هریک از آنان میکوشیدند تا با کمک امیران و لشکریان ، هر چه زودتر سمرقند، تختگاه تیمور، را فتح کنند.
پیرمحمد، جانشین تیمور که در قندهار بود و نتوانست بهموقع به سمرقند برسد. برخی از امیران تیمور، به بهانهٔ عملی کردن نقشهٔ لشکرکشی تیمور به چین، خلیل سلطان پسر میرانشاه را که در تاشکند بود، بر تخت نشاندند [۷] [۸]. اما خلیل سلطان با مخالفت سایر امیرانِ قدرتمند تیمور و دیگر مدعیان حکومت روبرو شد. نخستین فرد از خاندان تیمور که مخالفت جدّی خود را با او آشکار کرد، سلطان حسین، نبیرهٔ دختری تیمور، والی ماورای سیحون بود [۹] [۱۰] اما نتوانست حمایت لشکریان را جلب کند و ناگزیر به شاهرخ پیوست و سپس در هرات به دستور او به قتل رسید [۱۱] [۱۲].
شاهرخ در هرات خود را وارث تخت پدر نامید و به سبب اقتدار و کفایتش توانست تا اندازهای بر دیگر مدعیان چیره شود. پیرمحمد در شیراز، بر خلاف برادرانش، حمایتش را از شاهرخ که ناپدریاش نیز بود، اعلام کرد [۱۳] [۱۴] [۱۵].
در همین زمان ، درگیری و کشمکش میان مدعیان حکومت ، یعنی پسران عمرشیخ (رستم، اسکندر، پیرمحمد و بایقَرا) و پسران میرانشاه (عمر و ابابکر و خلیل سلطان) آغاز شد [۱۶][۱۷]. شاهرخ با اینکه بسیاری از امیران ، همچون امیرشاه ملک و حاکمان محلی، از او حمایت میکردند، از درگیری مستقیم با افراد خاندانش اجتناب کرد و به سروسامان دادن هرات مشغول شد.
از طرفی در تبریز و اصفهان و شیراز و کرمان و سبزوار، به سبب بی کفایتی خلیل سلطان و درگیری مدعیان جانشینی ، آشوب شده بود [۱۸]. خلیل سلطان پس از چهار سال حکومت در سمرقند و از بین بردن خزاین تیمور، گرفتار خدایداد حسینی ، والی ماورای سیحون، شد [۱۹] [۲۰]). شاهرخ در ۸۱۱ به ماوراءالنهر لشکر کشید، خدایداد را کشت و خلیل سلطان را پس از رهایی به ری فرستاد و سمرقند را به اُلُغبیگ داد [۲۱].
در پانزده سال بعد، بتدریج قدرت شاهرخ در خارج از مرزهای خراسان فزونی یافت . وی پس از گرفتن مازندران در ۸۰۹و ماوراءالنهر و مغولستان در ۸۱۱، بر بلخ و تخارستان در ۸۱۲ و بر خوارزم در ۸۱۵ چیره شد، در ۸۱۷ عراق عجم و فارس را از اسکندر گرفت و همانند پدرش حکومت این نواحی را میان پسران و نوههایش تقسیم کرد. در این مدت بسیاری از مدعیان حکومت از بین رفتند؛ عمر در ۸۰۹ به دست برادرش ابابکر کشته شد و ابابکر را ایدکو (والی کرمان) کشت، میرانشاه در ۸۱۰ به دست قرایوسف ترکمان و پیرمحمد جهانگیر در ۸۱۱ به دست وزیرش پیرعلی تاز به قتل رسیدند، خلیل سلطان هم در ۸۱۴ به مرگ طبیعی درگذشت [۲۲].
معین الدین شاهرخ، همچون پدرش تیمور، فردی شجاع و جنگدیده، اما بر خلاف او، سلیم و صلح جو بود. اما با وجود صلح طلبی و مخالفت با خونریزیهای بیهوده، در دفع سرکشان قاطع و جدی عمل میکرد. هر چند برای توسعه قلمرو خود جز در مواردی متعدد به ندرت دست به لشکرکشی زد، در حفظ و تسخیر آن چه آن را میراث پدر تلقی میکرد، خودداری نداشت. در رفع مخالفان همواره فردی پیروز بود. اما مادامی که کار با صلح و دوستی پیش میرفت هرگز دست به جنگ نمیزد به طوری که از سلاح تدبیر بیش از توسل به شمشیر استفاده میکرد.[۱]
فقط در واقعه سوء قصد احمد لُر، یک تن از متعصبان حروفیه، که در هرات او را با کارد زخمی کرد «۸۳۰ق / ۱۴۲۷م» آن هم بدان سبب که احتمال توطئهای در بین بود و گمان میرفت که ترکمانان قراقویونلو که شیعه بودند، در آن سوء قصد دست دارند، خشونت نشان داد.[۱]
چنان که در طغیان نواده خود میرزا محمد، پسر بایسنقر هم که ظاهراً در اصفهان به تحریک برخی از عناصرناراضی یا ماجراجو، بر ضد وی قیام کرد، مجازات محرکان را ضروری یافت و به قتل تعدادی از آن جماعت که از زُهّاد عصر نیز محسوب میشدند، فرمان داد. .[۱]
او در اوایل، بیشتر کارها را به پسرشغیاث الدین بایسنقر واگذاشت «۸۳۰ق / ۱۴۲۷م». اما علاقه بایسنقر به شعر و هنر و نیز اعتیادش به شرابخواری که عاقبت موجب مرگ بی هنگام او نیز شد، وی را به تدریج از چشم پدر انداخت. [۱]
نسبت به بعضی از مشایخ صوفیه، و خصوصا کسانی که گرایشهای شیعی داشتند، نیز نفرت یا سوءظن نشان میداد. اما این طرز تلقی که از جمله نسبت به سید محمد نوربخش، سید قاسم انوار و صائن الدین ترکه با خشونت بیشتری همراه شد . این خشونت و برخورد قاطع نیز از احتمال ارتباط آنها با ترکمانان آذربایجان - طوایف قراقویونلو که منسوب به تشیع بودند - ناشی میشد. .[۱]
شاهرخ که توانسته بود از سرزمینهای از هم گسیخته، قلمرو تقریباً یکپارچهای فراهم سازد، با همسایگان و رقیبانش روابط دوستانه برقرار کرد چنانکه سفیرانی از چین، هند، شروان و دشت قپچاق به دربار او آمد و رفت داشتند [۲۳] شاهرخ در ایجاد رابطه درستی با ممالک اطراف نیز اهتمام بسیار ورزید که این امر نیز خود موجب بسط تجارت، ایجاد آسایش و فراغت بیشتر برای عموم مردم شد. او حتی با حکام هند که پدرش تیمور قلمرو آنها را غارت و رعایای ایشان را قتلعام کرده بود، رابطه دوستی برقرار کرد و از طریق ارسال هدایا و سفرا، از آنها دلجویی نمود. چنان که در مورد چین نیز که پدرش تا واپسین لحظات حیات از فکر تسخیر و غارت آن جا باز نماند، راه دوستی پیش گرفت . به طوری که با مبادله سفیر و تبادل هدایا، در ایجاد روابط بازرگانی با آن سرزمین بسیار تلاش کرد.[۱] با این وجود شاهرخ هیچگاه نتوانست قدرت تیموریان را در خارج از مرزهای ایران و فرارود (ماوراءالنهر) تثبیت کند. شاهرخ با وجود کامیابیهایش در سامان دادن به امور داخلی و از بین بردن رقیبان، پس از قدرت گرفتن ترکمانان قراقوینلو در آذربایجان، نتوانست اقتدار خویش را در آنجا حفظ کند. با مرگ قرایوسف ترکمان در ۸۲۳، شاهرخ حدود یک سال تبریز را در اختیار داشت و سه بار نیز به آذربایجان لشکر کشید که آخرین بار در ۸۳۹ بود ولی با وجود این پیروزیها، نتوانست آنجا را مطیع سازد و چون از بیم پسران قرایوسف ، کسی حکومت آذربایجان را نمیپذیرفت [۲۴] [۲۵]، شاهرخ مجبور شد فقط به ذکر نامش در خطبههایی که در آذربایجان خوانده میشد، بسنده کند.
شاهرخ چون شاهد تبعات نامطلوب یورشهای خونین و طوفانی پدر بود، خود را در ترمیم خرابیهای ناشی از تاخت و تازهای پدر موظف میدید و از این که با تهاجمات تازه و مجدد، خرابیهای جدیدی در اطراف قلمروش به وجود آید، جداً احتراز داشت.در اغلب موارد، شاهرخ تا جایی که ممکن بود از خشونت پرهیز میکرد چنان که این همه پرهیز از خشونت از فرزند کسی مانند تیمور بسیار عجیب مینمود. از طرفی سلطنت آرام و صلح طلبانه او برای رعایایش که در طول مدت حیات تیمور، عمری را در دغدغه دایم و نا امنی مستمر نسبت به جان و مال خویش سپری کرده بودند؛ دوران التیام جراحات قلبی بود..[۱]
تحت تأثیر همین طرز تفکر بود که او شهر مرو را که از عهد هجوم مغول ویران و بی آب مانده بود، آباد کرد و آب نهر مرغاب را که مرو مدتها از برکت وجود آن محروم مانده بود در جویهای شهر دوباره جاری ساخت. [۱]
بر خلاف تیمور که از دین تنها ملاقات با صوفیان را میشناخت ، شاهرخ در رعایت دین و پیروی از شریعت صدق و اخلاص واقعی داشت. او در سفر و حتی در میدان جنگ، از به جا آوردن فرایض غفلت نمیکرد. او در ایجاد مساجد و تعمیر و ترمیم بقعهها و رباطها اهتمام بسیار میورزید و نسبت به علماء و مشایخ صوفیه محبت مینمود..[۱]
خصوصیت منحصر به فرد او حمایت آزادانه از علم را با اعتقادات اسلامی درآمیخته بود. شاهرخ برخلاف سایر اعضای خانواده تیمور علاقهای به مشروب نداشت و تمام شرابهایی را که در هرات مییافت حتا شرابهای پسرش جوکی را بهزمین میریخت.[۲۶]
در دورهٔ تیموریان ، صوفیگری رواج و گسترش یافت و مشایخ و علما از احترام بسیاری برخوردار بودند. شاهرخ و سلطان حسین و سلطان ابوسعید از نقشبندیان حمایت میکردند. از دیگر سلسلههای مهم صوفیه در این دوره نوربخشیه بودند فرقهٔ حروفیه نیز در همین دوره شکل گرفت [۲۷][۲۸]. حروفیه ظاهراً دارای تشکیلات سیاسی گستردهای بوده و بنا بر منابع، در سوءقصد به شاهرخ در ۸۳۰ نیز نقش اساسی داشتهاند[۲۹][۳۰].
عدهای از موسیقیدانان، شاعران و خنیاگران عصر را گرد خود جمع کرده بود، اما این هرگز مانع از حضور او در مجالس حافظان قرآن و محضر علما و زیارت مقابر اولیاء نشد. شاهرخ زیارت مشهد رضوی را تقریباً به طور منظم و در هر فرصتی که دست میداد با اخلاص و علاقه تمام به جا میآورد. به علاوه زیارت مقبره خواجه عبدالله انصاری را در گذرگاه هرات و زیارت مقبره شیخ ابواسحاق کازرونی را هر وقت که در نواحی فارس سفر میکرد، انجام میداد.[۱]
تفاوت اساسی در ساختار حکومتی جانشینان تیمور با خود او، رجحان دادن قوانین اسلامی بر قوانین مغولی (یاسا) بود که پس از آنکه شاهرخ، در ۸۱۵ قوانین یاسا را لغو و فقه اسلامی را جانشین آنها کرد، رایج گردید. پس از او نیز بیشتر فرمانروایان تیموری ، از جمله ابوسعید و سلطان حسین بایقرا به رعایت سنن اسلامی پایبند ماندند [۳۱][۳۲][۳۳].
فرمانروایی شاهرخ را سرآغاز یک عصر جدید و تجدید حیات در بعضی از انواع هنر معرفی کردهاند. او پادشاهی بود نیکوکارو اصحاب علم و دانش را گرامی میداشت و ارباب صنعت را طرف توجه قرار میداد و در زمان وی علم و صنعت رواج یافت.[۲] توفیق شاهرخ در تسخیر تمامی قدرت در هرات و توجّه وی و بایسنقر به هنر، بسیاری از هنرمندان را از اقصی نقاط ایران به هرات کشاند و سبب شد که مراکز مهم پیشین اهمیت و اعتبار خود را از دست بدهد و در مرتبهای نازلتر قرار گیرد.[۳۴] شاهرخ به همراه پسرش بایسنقر حامی و بانی شکلگیری مکتب هرات از سبکهای مهم هنری در ایران بود و در تحت حمایت او نقاشان، خوشنویسان، تذهیبکاران را در هرات گردآورد تا برای وی ظریف ترین آثار هنری را در خط، تذهیب، جلدسازی و صحافی به وجود آوردند. [۳۵] کانون هنری بایسنقر در هرات بهنام دارالصنایع کتاب سازی معروف بود[۳۶] و کتابهای پدیدآنده در این دوره شامل نفیسترین مینیاتورها و استادانهترین خوشنویسیها هستند که به زیبایی تمام صحافی و جلدآرایی گشتهاند.
بازیل گری معتقد است: "شاید شدت عملهای شاهرخ در رعایت شریعت اسلامی بود که او را به حمایت از تهیه کتابهایی به غیر از شعر و داستانسرایی وا میداشت. از کتابهای خطی یافت شده در دوران او معلوم میشود که او هرگز بهترین نقاشان را برای کتابخانه خود از هرات و سایر جاها جذب نکرد و از طرف دیگر او حامی بزرگ محققین بهخصوص مورخینی مانند حافظ ابرو و عبدالرزاق بودهاست. گفته میشود او کتاب جامعالتواریخ تالیف خواجه رشیدالدین فضلالله را که در شرف نابودی بود نجات داد. در کتابخانه او بهجای خلق آثار جدید بیشتر به تکثیر کتابهای قدیمی میپرداختند و به نوعی کمیت بر کیفیت میچربیدهاست."[۳۷]
در عهد سلطنت او هرات که پایتخت دولتش بود، کانون درخشان هنر و ادب عصر محسوب میشد. وجود مولانا قوام الدین شیرازی، آن مهندس معمار نابغه و بی مانند که در آن ایام در هرات، به وی و همسر هنر پرورش گوهر شاد آغا، این فرصت و امکان را میداد تا مساجد، مدارس، و ابنیه عالی در قلمرو قدرت خویش بنا کنند. مسجد گوهرشاد در مشهد و در کنار بارگاه امام رضا و مسجد جامع گوهرشاد در هرات، از درخشانترین آثار معماری این عصر، مدیون طرح و تفکر قوام الدین شیرازی و آن ملکه هنر پرور عصر بود، که هنوز همچنان باقی است.[۱]
به سعی و تشویق شاهرخ، کتابخانهای عظیم نیز در هرات به وجود آمد که جامع تعدادی از نفایس آثار بود. به علاوه بعضی هنرمندان عصر همچون عبدالقادر مراغی استاد موسیقی، مولانا خلیل مصور استاد نقاشی، یوسف اندکانی استاد آواز ، از همان ایام، در دربار هرات، نام شاهرخ را پر آوازه ساختند. [۱]
پارهای از زیباترین نقاشیها، ریشه در مکتب هرات دارند که بطور کامل با حمایت شاهزادههای تیموری در شهر هرات شکل گرفت و استاد بزرگ نقاشی یعنی کمال الدین بهزاد برخاسته از چنین مکتبی است. خطوط زیبای فارسی نظیر خط نستعلیق در دوره جانشینان تیمور شکل گرفت و آخرین مراحل تکاملی اش را در این دوره طی نمود. همچنین پارهای از زیباترین آثار معماری ایرانی در این دوره به وجود آمد که از آن جمله میتوان به مسجد گوهرشاد در شهر مشهد و در کنار بارگاه امام رضا علیهالسلام اشاره نمود . این مسجد که با حمایت گوهرشاد همسر شاهرخ تیموری ساخته شدهاست ، یکی از درخشان ترین آثار معماری ایرانی است. در گوشهای کتیبههای این مسجد و در سمت ایوان مقصوره آن ، کتیبهای از بایسنقر میرزا از شاهزادگان تیموری وجود دارد که خود از خطاطان بزرگ عصر خویش بود. [۳۸]
میراث فرهنگی و هنری تیموریان و آنچه شاهرخ بنیانگذارد در اختیار صفویه قرار گرفت. معماری صفوی و یا نقاشی و خطاطی آنها، کاملا ادامه میراثی است که از تیموریان برجای ماند. خصوصا که صفویه با حمایت گسترده خویش ، این میراث را درخشان تر نموده ، باعث رشد و گسترش آن گشتند. [۳۸] همچنین ادامه این سنت هنری در گورکانیان هند یا تمپراتوری مغولی هند قابل مشاهدهاست. بعدها و مقارن زمان برخاستن صفویه یکی از نوادگان تیمور که در منطقه ماوراء النهر حکومت میکرد یعنی بابر، با لشگری به هند حمله کرد و آنجا را فتح کرد و بر خلاف جدش، در همانجا ساکن شد و سلسله درخشان مغولان کبیر هند یا گورکانیان هند را بنیان نهاد. سلسلهای که برخی از درخشان ترین آثار هنری و معماری نظیر بنای تاج محل در دوره ایشان بنا شدهاست. [۳۸]
از آن گذشته غیر از بایسنقر نیز سه پسر دیگرش هم در زمان حیات شاهرخ مردند؛ سیور غتمش در ۸۳۰ق / ۱۴۲۷م، ابراهیم سلطان در ۸۳۷ ق / ۱۴۳۳م، و محمد جوکی در ۸۴۸ق / ۱۴۴۴م.
با وجود این مصائب که در پایان عمر برای او جز الغ بیگ میرزا (795-851 ق / 1393-1449م)، فرزند دیگری باقی نماند، اما شاهرخ از جاده اعتدال خارج نشد و هرگز به خشونت نگرایید به طوری که روحیه صلح جویی و عدالت دوستی خود را تا پایان کار همچنان حفظ کرد. [۱]
شاهرخ در اواخر عمر با شورشِ نوهاش سلطان محمد، پسر بایسنقر و حاکم ری، مواجه شد و با وجود بیماری، به تشویق همسرش گوهرشادآغا بیگم، در ۸۵۰ به آنجا لشکر کشید. سلطان محمد گریخت و شاهرخ پس از ۴۳ سال سلطنت، در ری درگذشت. [۳۹] [۴۰] ؛ [۴۱] شورش سلطان محمد و مرگ شاهرخ ، موجب زوال سریع این خاندان شد.
شاهرخ به سن هفتاد و دو سالگی و به سال ۸۵۰ق / ۱۴۴۶م درگذشت با مرگ شاهرخ، تنها فرزندش الغ بیگ میرزا در قید حیات بود، که او هم بیشتر یک محقق و عالم ریاضی بود تا یک فرمانروا.[۴۲] شاهرخ، بر خلاف تیمور، جانشینی برای خود انتخاب نکرد؛ دو فرزندش، بایسنقر و جوکی میرزا در زمان حیات او درگذشته بودند [۴۳][۴۴] و فرزند دیگرش، الغ بیگ، بیشتر اوقات در سمرقند بود و به عنوان مهمان به دربار پدر دعوت میشد و در امور سلطنت دخالتی نداشت [۴۵]. از این رو حکمرانان مختلف به جان هم افتادندو انحطاط خاندان تیموری دوباره آغاز شد که این بار با سرعت بیشتری رو به تلاشی و اضمحلال رفت.