چنانکه در تاریخ نهضت های ملی ایرانیان دیده ایم
ملت ایران برای رهایی از قید اسارت تازیان از راههای مختلف استفاده کرد که
یکی از آنها طریق جنگ و عصیان و دیگری ادبیات و دیگر دین بود. ابو مسلم از
جمله کسانی است که در عین توجه به ملیت، درحالیکه قیام او برای تحکیم
مبانی ملیت و استقلال ایران مفید و موثر بود از طریق مذهب استفاده بردو با
تقویت یکی از مذاهب اسلامی یعنی تشیع بر ضد خلفای اموی که از مخالفین جدی
شیعه بوده اند، قیام کرد و آنان را از میان برد تا سرانجام مخالفین جدی
ایران و ایرانیان و طرفداران سیادت نژادی عرب یعنی بنی امیه را برانداخت و
حکومت را بدست ایرانیان داد.
نام و نسب او را در مآخذ مختلف به وجوه گوناگون آورده اند چنانکه بعضی
او را ابو مسلم عبدالرحمان بن مسلم و برخی ابو مسلم عبدالرحمن بن عثمان بن
سیار و بعضی دیگر ابو اسحاق ابراهیم بن عثمان بن بشار بن شیدوش پسر گودرز
دانسته اند و در کتاب محاسن اصفهان( تالیف مفضل بن سعد ما فروخی اصفهانی)
وی از نوادگان رهام پسر گودرز از پهلوانان بزرگ شاهنامه شمرده شده است. در
مورد محل تولد ابومسلم نیز اختلاف است، چنانکه گروهی وی را از اهل «فریدن»
اصفهان دانسته اند و دسته ای وی را از ناحیه «فاتق» اصفهان می دانند که
بعدها به خراسان رفته است و عده ای وی را اهل روستای «سنجرد» یا« ماخوان»
مرو دانسته اند. ضمناً باید دانست که درایرانی بودن ابو مسلم تردیدی نیست
زیرا پدر او اصلاً ونداد هرمز ( بنداد هرمز) نام داشت و پس از آنکه قبول
اسلام کرد به عثمان و یا مسلم موسوم گردید.
ابو مسلم در کودکی نزد عیسی بن معقل در اصفهان زندگی می کرد، دراین
زمان چند تن از مبلغین ابراهیم بن محمد، امام بنی عباس ، نزد عیسی رفتند و
چون استعداد و هوش ابو مسلم را مشاهده کردند او را پیش ابراهیم امام در
مکه بردند و ابو مسلم در نزد امام به خدمت پرداخت تا سر انجام در سال 128
هجری هنگامی که جوانی نوزده ساله بود از جانب ابراهیم امام مامور خراسان
گشت تا در آنجا که در آن زمان از مراکز مهم تشیع بود به تبلیغ شیعه عباس
بپردازد. از جمله سفارشهای ابراهیم به ابو مسلم آن بود که: « اگر بتوانی
در خراسان هیچکس را که به عربی تکلم کند باقی مگذار.» و ازاین فرمان به
خوبی معلوم می شود که بنی عباس پیشرفت خود را تنها در جانبداری از
ایرانیان می دانسته اند و ابو مسلم نیز در عین تظاهر به تشیع خالی از تعصب
ملی نبود.
در این مدت دعوت شیعه بنی عباس مخفیانه انجام می شد اما در سال 129
هجری هنگامیکه ابو مسلم همراه با هفتاد تن از روسای شیعه عازم مکه بود در
کومش ( نام قدیم ناحیه سمنا و دامغان) نامه ای از ابراهیم دریافت کرد که
فرمان ان نامه چنین بود:« از هر کجا که نامه را یافتی بازگرد و به دعوت
آشکار شیعه آل عباس بپرداز.»از این رو ابومسلم به یکی از روستاهای مرو به
نام فنین بازگشت و روسای آل عباس را نیز به مرو رود و طالقان و خوارزم و
تخارستان و اطراف بلخ فرستاد تا دعوت خود را آشکار سازند.
دراین زمان ابو مسلم نامه ای به نصر بن سیار عامل بنی امیه در خراسان
نوشت و او را به کتاب خدا و سنت پیامبر دعوت کرد اما نصر هجده ماه پس از
قیام ابو مسلم سپاهی به سرداری یکی از اطرافیان خود به نام «یزید» برای
جنگ با ابو مسلم فرستاد و این سردار در جنگ با سپاه ابو مسلم اسیر شد و
سپاهیان نصر گریختند.
ابومسلم خلاف معمول نسبت به این اسیر نیکی کرد و در مداوای جراحات وی
کوشید. هنگامی که یزید از نزد ابو مسلم می رفت، سردار خراسان گفت: بازگشت
این مرد باعث خواهد شد که مردان پرهیزکار نزد ما آیند، زیرا دشمنان ما، ما
را بت پرست و خون ریز و معترض به مال و جان مردم معرفی کرده اند و بیان
مشاهدات این مرد ما را از این تهمتها بر کنار خواهد داشت. و به این ترتیب
نخستین جنگ ابو مسلم با عمال بنی امیه علاوه بر فتح ظاهری منجر به پیروزی
بزرگی از لحاظ معنوی برای وی گشت.
موضوع مهمی که در آن هنگام در خراسان جلب نظر می کرد اختلافات شدید
میان قبایل عرب بخصوص مخالفتهای سخت میان نصر بن سیار و سردسته فرقه
یماینین معروف به «کرمانی» بود. ابو مسلم چون دشمنی و سرگرمی شدید این دو
فرقه را دید به فکر افتاد که از طرفی بر شدت دشمنی این دو دسته نسبت به
یکدیگر بیفزاید و از طرفی از یک دسته بر ضد دسته دیگر استفاده کند و چون
یکی را از میان برد دیگری را نیز از پای در آورد. به همین منظور شروع به
نوشتن نامه هایی به هر دو طرف کرد. مثلاً نامه ای به کرمانی نوشت و در ان
از نصر بن سیار به نیکی یاد می کرد و به پیک خود دستور می داد که از راه
سکونت قبایل طرفدار نصر بگذرد و طوری رفتار کند که آنها او را دستگیر کنند
و نامه را بخوانند و همین کار را نسبت به طرف دیگر انجام می داد. نتیجه
این کار این شد که هر دو طرف دوستار وی گردیدند.
از طرف دیگر ابو مسلم در حالیکه مردمان شهرهای مختلف خراسان مانند نسا
و ابیورد و مرو رود را با خود همراه کرده بود تصمیم گرفت که در جنگ نصربن
سیار و کرمانی شرکت نماید و از یکی برای ضعیف ساختن دیگری استفاده کند.
کرمانی در این جنگ به حیله نصر از بین رفت و ابو مسلم بر آن شد تا با پسر
کرمانی یعنی علی برای خونخواهی پدرش هم دست شود تا بیش از پیش باعث ضعیف
ساختن حاکم دولت اموی در خراسان گردد. مبارزه شدید حاکم اموی خراسان با
ابو مسلم از همین هنگام آغاز شد و نصر بن سیار برای مبارزه با سردار جوان
ایرانی از دستگاه خلافت در دمشق تقاضای کمک کرد اما مروان خلیفه اموی به
علت گرفتاری انقلابات در شام نصر را از فرستادن نیروی کمکی مایوس کرد.
این حوادث و مشکلات امویان. فرصت نیکی برای ابو مسلم در تحکیم مبانی
نیات خویش و تشدید اشکالات بنی امیه در خراسان به وجود آورد و او را چنان
مقتدر ساخت که بسیاری از مردم خراسان گروه گروه به بیعت او در می آمدند.
نصر چون از این امر آگاهی یافت پیکی به نزد مخالفین خود مانند پسر کرمانی
و شیبان خارجی فرستاد . آنها را به اتحاد در مقابل دشمن مشترک یعنی ابو
مسلم فرا خواند.
اگر این اتحاد صورت می گرفت فتح ابو مسلم و غلبه ایرانیان غیر ممکن
بود اما سردار جوان ایرانی به سرعت در صدد جبران این حوادث بر آمد و علی
بن کرمانی و شیبان را با تحریک انان به خونخواهی کرمانی از قبول پیشنهاد
نصر بن سیار باز داشت. از این هنگام تا آغاز سال 130 هجری ابو مسلم همواره
مشغول ایجاد تفرقه بین قبایل عرب بود به طوریکه با این سیاست ابو مسلم
قبایل عرب به دو دسته تقسیم شدند: گروهی طرفدار علی بن کرمانی و دسته ای
دیگر به نام مضریین جانب نصر بن سیار را گرفتند و کار اختلاف این دو گروه
به جایی کشید که هریک به فکر استمداد از ابو مسلم بر ضد طرف دیگر افتادند
و به این منظور منتخبینی نزد ابو مسلم فرستادند. ابو مسلم پیش از دادن
پاسخ صریح به منتخبین. با سران سپاه خود صحبت کرد و به آنان تعلیم داد که
هنگامی که من بعنوان مشورت از شما سوال کردم همگی جانب علی بن کرمانی را
بگیرید زیر اگر به به نصر یاری کنیم حکومت اموی را تقویت کرده ایم. پس از
این امر ابو مسلم علی بن کرمانی را به جنگ با نصر تحریک کرد و هنگامی که
علی و نصر در مرو سرگرم مبارزه بودند او با سپاهیان خویش به شهر هجوم آورد
و بر انجا چیره شد و به طرفین جنگ فرمان داد تا به لشگرگاههای خود باز
گردند و علاوه بر این پیکی به نزد نصر فرستاد تا او را به اطاعت از خویش
فرا خواند و نصر چون چاره ای ندید شبانه با زن و فرزند و یکی از نزدیکان
به حیله از دست ابو مسلم گریخت.
پس از فرار نصر ابومسلم عده ای را مامور تعقیب او کرد و سپس به تحکیم
وضع خود در مرو و از بین بردن سران قبایل عرب همچون شیبان خارجی و علی بن
کرمانی پرداخت. «قحطبه» یکی از سران بزرگ شیعه بنی عباس به همراه خالد بن
برمک از خاندان برامکه از کسانی بودند که از طرف ابوسلم مامور تعقیب نصر
شدند. آنها در طوس و حوالی نیشابور به پیشرفتهای شگرفی نایل شدند و تمیم
پسر نصر را به قتل رساندند و نصر چون از اوضاع اطلاع یافت از نیشابور به
کومش و از آنجا به گرگان گریخت. قحطبه نیز در تعقیب وی به گرگان رفت و در
جنگ خونینی که در همان سال روی داد باز هم غلبه با خراسانیان بود و گرگان
نیز بر قلمرو حکومت ابو مسلم افزوده شد.نصر بن سیار در حال گریز به نواحی
مرکزی ایران و با انجام جنگهایی به کمک «ابن هبیره» عامل معروف بنی امیه
بر ضد خراسانیان که منجر به شکست او شد نهایتاً به ساوه رفت و در آنجا
درگذشت.
هنگامیکه خبر فتوحات سریع ابومسلم به ابن هبیره رسید سپاه بزرگی را که
در کرمان به فرماندهی ابن ضیاره داشت مامور جنگ با ابو مسلم کرد و در این
نبرد که در نزدیکی اصفهان روی داد در مدت کوتاهی سپاه بزرگ ابن هبیره از
بیست هزار تن از سپاهیان ابو مسلم شکست خورد و غنائم زیادی نصیب همراهان
ابو مسلم گردید.پس از این فتح به سرعت زور و حلوان و مداین و جلولاء و
انبار و خانقین و بسیاری از نواحی دیگر به دست سپاهیان خراسان افتاد. سپاه
ابومسلم پس از گذشتن از فرات و شرکت در جنگ شدیدی که منجر به کشته شدن
قحطبه شد توانست کوفه را نیز فتح کند.
در همین اوقات در کوفه ابوالعباس سفاح به جانشینی امام انتخاب شد و به
این طریق حکومتی که قسمت اعظم اولیای امور آن ایرانی و یا از معاشرین
ایرانیان بودند به وجود آمد و حکومت متعصب و عربی اموی بر لبه پرتگاه فنا
رسید. هنگامی که مروان بن محمد خلیفه اموی از کیفیت کار بنی عباس و پیشرفت
خراسانیان اطلاع یافت خود با سپاهی عظیم به جنگ آنان شتافت و سفاح نیز
سپاه بزرگی از خراسانیان به مقابله مروان فرستاد.دو لشکر در «زاب» به هم
رسیدند که نهایتاً با پیروزی خراسانیان پایان یافت و مروان در حالیکه به
مصر گریخته بود توسط سپاهیان خراسان که او را رها نکرده بودند کشته شد. پس
از کشته شدن مروان و قتل عام بنی امیه دولت عباسیان به قدرت رسید که از
همان ابتدای کار در عین همکاری با ایرانیان در فکر بر انداختن سران ایرانی
همچون ابومسلم و ابو سلمه بود.آنان ابتدا ابو سلمه را با دسیسه در نزدیکی
کوفه کشتند و سپس برای از بین بردن ابو مسلم به تکاپو افتادند.
پس از قتل ابو سلمه، سفاح برادر خود ابو جعفر منصور را نزد ابو مسلم
به خراسان فرستاد و هنگامی که منصور قدرت و عظمت ابو مسلم را مشاهده کرد
هنگام بازگشت برادر خود سفاح را به قتل ابو مسلم ترغیب کرد.
- اولین خیانت خلیفه: سفاح برای عملی کردن نقشه قتل ابومسلم. یکی از
رجال عرب نژاد به نام سباع بن نعمان الازدی را به خراسان فرستاد. در همان
هنگام مردی به نام زیاد بن صالح در ماوراء النهر بر ابومسلم طغیان کرده
بود. ابو مسلم به سرعت برای فرونشاندن این شورش به همراه سباع بن نعمان به
شهر «آمل» عزیمت کرد و در آنجا دریافت که علت قیام زیاد بن صالح تحریکات
سباع بن نعمان بوده است. پس چون از قصد خائنانه سفاح خلیفه عباسی آگاهی
یافت دستور داد فرستاده او را در آمل به قتل برسانند. ابومسلم پس از آن تا
سال 136 هجری هیچگاه از خراسان بیرون نرفت و همواره ترجیح می داد تا از
مرکز حکومت عباسیان دور باشد. اما سفاح که نتوانسته بود به وسیله «سباع بن
نعمان» دشمن قدرتمند خود را از پای در آورد به فکر افتاد تا ابومسلم را به
پایتخت بکشاند از این روی به وسیله وزیر خود « ابوالجهم بن عطیه» ابو مسلم
را بر آن داشت تا برای ملاقات خلیفه و انجام حج به سمت پایتخت حرکت کند.
هنگام عزیمت ابومسلم، سفاح به او فرمات داده بود که بیش از پانصد تن از
سپاهیان را با خود نیاورد اما ابو مسلم به بهانه عدم اطمینان به مردم از
قبول این فرمان عذر خواست و سرانجام با هشت هزار تن سپاهی به سمت پایتخت
حرکت کرد.
- هنگامیکه ابو مسلم به پایتخت رسید، منصور که دشمنی سختی با ابومسلم
داشت، خلیفه را برای قتل ابو مسلم تحریم کرد و از وی خواست زمانیکه
ابومسلم برای گفتگو به خدمت خلیفه رسید چند تن را مامور کند تا او را از
پشت مورد حمله قرار دهند و از پای در آوردند. سفاح ابتدا این رای را
پذیرفت و منصور را مامور انجام این کار کرد اما بعد پشیمان شد و برادر را
از این کار بازداشت. منصور اگر چه موفق به عملی ساختن نقشه شوم خود نشد
اما بعدها در دوره خلافت خویش آنرا با قساوت و نامردی عجیبی به انجام
رساند.
- آخرین توطئه در سال 136 هجری صورت گرفت و در همین سال ابوالعباس
خلیفه عباسی بدرود حیات گفت و ابو جعفر منصور به جانشینی وی قرار گرفت.
در ان زمان ابو مسلم پس از زیارت حج آهنگ بازگشت به سمت خراسان کرد و
چون این خبر به منصور رسید بسیار بیمناک شد، زیرا می دانست که اگر ابو
مسلم به خراسان برسد دست یافتن به او کاری بسیار دشوار خواهد بود. پس نامه
ای به او نوشت و گفت که ولایت مصر و شام را به وی واگذار کرده است تا او
را از رفتن به سمت خراسان منصرف سازد، اما ابومسلم به نامه منصور توجهی
نکرد و راه خراسان را ادامه داد. منصور بار دیگر نامه ای نوشت و به او
فرمان داد که به خدمت خلیفه برگردد اما ابومسلم باز هم از قبول فرمان او
سر باز زد.
منصور باز دست از اصرار نکشید و نامه ای دیگر مشتمل بر وعده های بسیار
به ابو مسلم فرستاد اما این نامه نیز در ابومسلم موثر نیفتاد. سپس منصور
به عموی خود عیسی بن علی و برخی از بزرگان بنی هاشم گفت تا نامه ای از
جانب خود به ابومسلم بنویسند و او را به اطاعت از امر خلیفه دعوت کنند.
منصور آن نامه را به دست یکی از معتمدان خویش به نام «ابو حمید مرورودی»
نزد ابو مسلم فرستاد و به او سفارش کرد تا در ابتدا با ابومسلم به نرمی و
ملاطفت صحبت کند و اگر ابو مسلم نا فرمانی کرد به او بگوید که منصور خود
به جنگ با وی خواهد آمد، تا یا کشته شود و یا ابو مسلم را از میان
بردارد.ابو حمید نیز چنین کرد و در حلوان به خدمت ابومسلم رسید. ابو مسلم
پس از مشاوره کامل با یاران خود از جمله «ابو نثر مالک بن حیثم» و «نیزک»
به ابو حمید مرو رودی پاسخ داد که به نزد صاحب خود برگرد و بگو که من به
خدمت او نخواهم آمد. هنگامی که ابو حمید از بازگشت وی مایوس شد پیام منصور
را به وی داد وقتی ابو مسلم سخنان تهدید آمیز منصور را شنید بیمناک شد و
در تصمیم خود تردید کرد. در همین زمان «ابو داوود» نایب ابومسلم در خراسان
به تحریک و به دستور منصور نامه ای به ابومسلم نوشت مبنی بر اینکه اگر تو
با ابو مسلم آغاز جنگ کنی ما حاضر نخواهیم بود در عصیان به خلیفه خدا با
تو همدست شویم.
پس ار دریافت این نامه ابومسلم از یاری خراسان مایوس شد ودومین اشتباه
بزرگ در زندگی خویش را مرتکب شد که باعث عقب افتادن استقلال ایران تا یک
قرن گردید. بدین معنی که از یک طرف بر اثر فشار و تهدید خلیفه و از طرف
دیگر با مشاهده آثار خیانت از جانب نایب خود در خراسان، مجبور شد که علی
رغم نصایح مشاورین خود که پیوسته او را از توجه به خدمت خلیفه منع می
کردند، از راه خراسان بازگردد و به سمت مداین حرکت کند. هنگامی که به
نزدیک مداین رسید گروهی از بنی هاشم با شکوهی فراوان از او استقبال کردند
و او را با حرمت بسیار به پیشگاه خلیفه بردند.
فردای آنروز منصور به یکی از خادمان خود به نام عثمان بن نهیک دستور
داد که با چهار نفر از سربازان که همگی عرب بودند با شمشیرهای آماده در
پشت اطاق وی حاضر باشند و وقتی منصور سه بار دست بر دست زد به داخل اتاق
آمده و در حضور خلیفه ابو مسلم را از پای درآورند. سپس شخصی را نزد
ابومسلم فرستاد تا او را به خدمت منصور آورد و هنگامی که ابومسلم حاضر شد
به او گفت می خواهم شمشیری را که در جنگ با عبدالله داشتی ببینم. ابو مسلم
شمشیر را به او داد آنرا زیر تشکی گذاشت و آنگاه شروع به تندی و عقاب با
ابو مسلم کرد و آتش خشم و کدورت دیرینه خود با ابومسلم را شعله ور ساخت و
چون پاسخهای قاطع ابو مسلم را شنید بسیار خشمگین شد و دست بر دست
زد.گماشتگان منصور هنگامی که صدای دست وی را شنیدند با شمشیرهای آخته بر
سر ابو مسلم ریختند و او را از پای در آوردند. که این واقعه در بیست و
پنجم ماه شعبان سال 137 هجری اتفاق افتاد. به این ترتیب یکی از بزرگترین
سرداران ایران، در حالیکه همه وسایل استقلال و تجزیه ایران از حکومت عرب
را در دست داشت، در نتیجه یک خبط و اشتباه نابخشودنی (از نظر ملت و ملیت
ایرانی) خود را به قتلگاه کشانید و در آنجا به دست دشمن ضعیف. اما حیله گر
و ناجوانمرد خود کشته شد.
ملکه گوهرشادبیگم همسر سلطان شاهرخ تیموری، یکى از زنان نیکوکار و نامدار بوده است و از آثار و بناهای خیریهٔ او مسجد جامع، مدرسه و خانقاه شهر هرات و مسجد جامع مشهد میباشد که در هر دو شهر به نام آن بانوى نیکنام به مسجد «گوهرشاد» موسوم و مشهور میباشد. این زن نیکوکار پس از مرگ شاهرخمیرزا در نهم رمضان سال ۸۶۱ ه . ق. در عهد سلطنت ابوسعیدمیرزا در قیام میرزا ابوالقاسم بابر به دسیسهٔ جمعی از امرا و مشاوران سلطان ابوسعید به دستور آن پادشاه در شهر هرات کشته شد و در جنب قبر فرزندش شاهزاده بایسنقرمیرزا در مسجد گوهرشاد هرات مدفون گردید و قبر او اکنون موجود است.
زندگینامه و بیوگرافی مختصری نادر شاه افشار
نادر شاه افشار از ایل
افشار بود او از مشهورترین پادشاهان ایران بعد از اسلام است ، ابتدا نادر
قلی یا ندرقلی نامیده می شد موقعی که افغانها و روس ها و عثمانی ها از
اطراف بایران دست انداخته بودند و مملکت در نهایت هرج و مرج بود یکعده
سوار با خود همراه کرد و به طهماسب صفوی که کین پدر برخواسته بود همراه شد
فتنه های داخلی را خواباند افغانها را هم بیرون ریخت ، شاه طهماسب صفوی از
شهرت و اعتبار نادر در بین مردم دچار رشک و حسادت گشت و برای نشان دادن
قدرت خود با لشکری بزرگ به سوی عثمانی تاخت و در آن جنگ هزاران سرباز
ایرانی را در جنگ چالدران بدلیل عدم توانایی به کشتن داد و خود از میدان
جنگ گریخت نادر با سپاهی اندک و خسته از کارزار از مشرق به سوی مغرب ایران
تاخت و تا قلب کشور عثمانی پیش رفت و سرزمینهای بسیاری را به خاک ایران
افزود و از آنجا به قفقاز تحت اشغال روس ها رفت که با کمال تعجب دید روسها
خود پیش از روبرو شدن با او پا به فرار گذاشته اند در مسیر بر گشت در سال
1148 در دشت مغان در مجلس ریش سفیدان ایران از فرماندهی ارتش استعفا نمود
و دلیلش اعمال پس پرده خاندان صفوی بود . و خود عازم مشهد شد در نزدیکی
زنجان سوارانی نزدش آمدند و خبر آوردند که مجلس به لیاقت شما ایمان دارد و
در این شراط بهتر است نادر همچنان ارتش دار ایران باقی بماند و کمر بند
پادشاهی را بر کمرش بستند . او سه بار به هند اخطار نمود که افسران اشرف
افغان را که حدودا 800 نفر بودند و در قتل عام مردم ایران نقش داشتند را
به ایران تحویل دهد که در پی عدم تحویل آنها سپاه ایران از رود سند گذشتند
و هندوستان را تسخیر نمود ند 800 متجاوز افغان را در بازار دهلی به دار
زدند و بازگشتند و نادر شاه حکومت محمد گورکانی را به او بخشید و گفت ما
متجاوز نیستیم اما از حق مردم خویش نیز نخواهیم گذشت محمد گورکانی بخاطر
این همه جوانمردی نادر از او خواست هدیه ای از او بخواهد و نادر قبول نکرد
و در پی اسرار او گفت جوانان ایران به کتاب نیازمندند سالها حضور اجنبی
تاریخ مکتوب ما را منهدم نموده است محمد گورکانی متعجب شد او علاوه بر
کتابها جواهرات بسیاری به نادر هدیه نمود که بسیاری از آن جواهرات اکنون
پشتوانه پول ملی ایرا ن در بانک مرکزی است . 12 سال سطنت نمود و در سال
1160 بوسیله عده ای خائن کشته شد . نکته قابل ذکر آنست که او از 15
سالگی تا 25 سالگی بهمراه مادرش در بردگی ازبکان گرفتار بود و با مرگ
مادرش از اردوگاه ازبکان گریخت و پس از آن با جوانان آزادیخواهی همپیمان
شد .
نادر شاه افشار در حال حاضر یکی از دو پادشاه محبوب گذشتگان ایران است نام او و کورش هخامنشی دل ایرانیان را گرم و به شوق می آورد . اندیشمند میهن پرست کشورمان(( ارد بزرگ )) در مورد نادر شاه افشار می گوید : او توانست از خراب آبادی که دشمنان برایمان ساخته بودند کشوری باشکوه بسازد نام او همیشه برای ایرانیان آشنا و دوست داشتنی خواهد بود .
در اینجا گزیده ای از سخنان نادر شاه افشار پادشاه ایران زمین را تقدیم می کنم :
نادر شاه افشار : میدان جنگ می تواند میدان دوستی نیز باشد اگر نیروهای دو طرف میدان به حقوق خویش اکتفا کنند .
نادر شاه افشار : سکوت شمشیری بوده است که من همیشه از آن بهره جسته ام .
نادر شاه افشار : تمام وجودم را برای سرفرازی میهن بخشیدم به این امید که افتخاری ابدی برای کشورم کسب کنم .
نادر شاه افشار : باید راهی جست در تاریکی شبهای عصیان زده سرزمینم همیشه به دنبال نوری بودم نوری برای رهایی سرزمینم از چنگال اجنبیان ، چه بلای دهشتناکی است که ببینی همه جان و مال و ناموست در اختیار اجنبی قرار گرفته و دستانت بسته است نمی توانی کاری کنی اما همه وجودت برای رهایی در تکاپوست تو می توانی این تنها نیروی است که از اعماق و جودت فریاد می زند تو می توانی جراحت ها را التیام بخشی و اینگونه بود که پا بر رکاب اسب نهادم به امید سرفرازی ملتی بزرگ .
نادر شاه افشار : از دشمن بزرگ نباید ترسید اما باید از صوفی منشی جوانان واهمه داشت . جوانی که از آرمانهای بزرگ فاصله گرفت نه تنها کمک جامعه نیست بلکه باری به دوش هموطنانش است.
نادر شاه افشار : اگر جانبازی جوانان ایران نباشد نیروی دهها نادر هم به جای نخواهد رسید .
نادر شاه افشار : خردمندان و دانشمندان سرزمینم ، آزادی اراضی کشور با سپاه من و تربیت نسلهای آینده با شما ، اگر سخن شما مردم را آگاهی بخشد دیگر نیازی به شمشیر نادرها نخواهد بود .
نادر شاه افشار : وقتی پا در رکاب اسب می نهی بر بال تاریخ سوار
شده ای شمشیر و عمل تو ماندگار می شود چون هزاران فرزند به دنیا نیامده
این سرزمین آزادی اشان را از بازوان و اندیشه ما می خواهند . پس با عمل
خود می آموزانیم که پدرانشان نسبت به آینده آنان بی تفاوت نبوده اند .و
آنان خواهند آموخت آزادی اشان را به هیچ قیمت و بهایی نفروشند .
نادر شاه افشار : هر سربازی که بر زمین می افتد و روح اش به آسمان پر می کشد نادر می میرد و به گور سیاه می رود نادر به آسمان نمی رود نادر آسمان را برای سربازانش می خواهد و خود بدبختی و سیاهی را ، او همه این فشارها را برای ظهور ایران بزرگ به جان می خرد پیشرفت و اقتدار ایران تنها عاملی است که فریاد حمله را از گلوی غمگینم بدر می آورد و مرا بی مهابا به قلب سپاه دشمن می راند ...
نادر شاه افشار : شاهنامه فردوسی خردمند ، راهنمای من در طول زندگی بوده است .
نادر شاه افشار : فتح هند افتخاری نبود برای من دستگیری متجاوزین و سرسپردگانی مهم بود که بیست سال کشورم را ویران ساخته و جنایت و غارت را در حد کمال بر مردم سرزمینم روا داشتند . اگر بدنبال افتخار بودم سلاطین اروپا را به بردگی می گرفتم . که آنهم از جوانمردی و خوی ایرانی من بدور بود .
نادر شاه افشار : کمربند سلطنت ، نشان نوکری برای سرزمینم است نادرها بسیار آمده اند و باز خواهند آمد اما ایران و ایرانی باید همیشه در بزرگی و سروری باشد این آرزوی همه عمرم بوده است .
نادر شاه افشار : هنگامی که برخواستم از ایران ویرانه ای ساخته بودند و از مردم کشورم بردگانی زبون ، سپاه من نشان بزرگی و رشادت ایرانیان در طول تاریخ بوده است سپاهی که تنها به دنبال حفظ کشور و امنیت آن است .
نادر شاه افشار : لحظه پیروزی برای من از آن جهت شیرین است که پیران ، زنان و کودکان کشورم را در آرامش و شادان ببینم .
نادر شاه افشار : برای اراضی کشورم هیچ وقت گفتگو نمی کنم بلکه آن را با قدرت فرزندان کشورم به دست می آورم .
نادر شاه افشار : گاهی سکوتم ، دشمن را فرسنگها از مرزهای خودش نیز به عقب می نشاند .
نادر شاه افشار :کیست که نداند مردان بزرگ از درون کاخهای فرو ریخته به قصد انتقام بیرون می آیند انتقام از خراب کننده و ندای از درونم می گفت برخیز ایران تو را فراخوانده است و برخواستم .
ماخذ : http://www.iecloob.com/showthread.php?t=6565
"فیلسوف حکیم اُرُد بزرگ خراسانی" (The Philosopher Hakim Orod Bozorg Khorasani)
استاد
فیلسوف حکیم ارد بزرگ ، پدر مکتب فلسفی اردیسم Orodism و صاحب کتاب سرخ
است او بی تردید یکی از بزرگترین فلاسفه حال حاضر جهان است .
ویدئو سخنان فیلسوف حکیم ارد بزرگ پیرامون آزادی را اینجا ببینید کلیک کنید
ویدئو سخنان فیلسوف حکیم ارد بزرگ پیرامون انسانیت را اینجا ببینید کلیک کنید
فیلمی نادر، از کسانیکه توانستند فیلسوف حکیم ارد بزرگ ، را از نزدیک ببینند.
ویدئو نظریه قاره کهن فیلسوف حکیم ارد بزرگ، اینجا کلیک کنید
ویدئو درباره ایده دیوار مهربانی فیلسوف حکیم ارد بزرگ را اینجا ببینید کلیک کنید
در کتاب سخنان ائمه معصوم ، مشاهیر، بزرگان ایران و جهان با گردآوری ابراهیم (سعید) رمضانی می خوانیم :
«حکیم ارد بزرگ چهارمین حکیم تاریخ ایران است حکمای پیش از او عبارت اند از حکیم بزرگمهر (پیش از اسلام می زیسته اند) حکیم فردوسی و حکیم عمر خیام .
فلسفه و سخنان فیلسوف حکیم ارد بزرگ در کتاب سرخ گردآوری شده است، این کتاب در برگیرنده هزار و اندی فرمان (آموزه) است که به همت بنیاد جهانی فیلسوف حکیم اُرُد بزرگ خراسانی تنظیم و انتشار یافته است .
برای دانلود کتاب سرخ اینجا کلیک کنید
- فیلسوف بزرگ از کودکی دوستدار طراحی و نویسندگی بود در نوجوانی تاریخ ، روانشناسی ، حکمت و فلسفه به آنها اضافه شد. به هنرستان حرفه ای سینا ی مشهد رفت و خود را در رشته معماری یافت، اما ناگهان هنرستان را نیمه تمام رها کرد چون بمرور معتقد شده بود نظام آموزشی در ایران چیزی جز اتلاف وقت جوانان با استعداد نیست، پس از آن بدنبال جامعه شناسی رفت و آن را هم رها نمود ، در نهایت ذهنش به فلسفه ، حکمت و چرایی زندگی آدمی معطوف شد (همان چیزی که در نوجوانی هم شیفته آن بود) از آن پس دیگر هیچگاه حکمت و فلسفه را رها ننمود .
تصاویری از حکیم ارد بزرگ (از کودکی تا نوجوانی)
تصویر چهره استاد فیلسوف حکیم ارد بزرگ خراسانی بر روی جلد برخی از کتابها
مجسمه و تندیس حکیم ارد بزرگ - ساخته عقیل اصلی چوکانلو در شهر شیروان
فیلسوف حکیم ارد بزرگ خراسانی از زبان خود :
(فرگرد ارد ، کتاب سرخ)
اُرُد، در نیمه شبی پر برف، از ماه دی، در شهر مشهد زاده شد. پدرش محمد تقی شرکاء، فرزند بابا، از شهر شیروان در خراسان بود، مردی آزاده و بسیار نیک و مهربان که همواره دل به کانون گرم خانواده داشت. مادر اُرُد، فاطمه جاهد طبسی از ایل قشقایی شیراز بود، زنی مهربان، دانش آموخته و دلسوز که همواره برای رشد فرزندان دلبندش کوشش نموده و رنج ها کشید. نام تنها فرزند اُرُد، غزاله می باشد. اندیشه های اُرُد بر سه ستون «مهر به گیتی»، «مهر به انسانیت» و «مهر به آزادی» استوار است. هم اکنون در شهر کرج زندگی می کند .
- در لغت نامه دهخدا (آنلاین) نوشته است : ارد بزرگ ( به ضم ا) از مشاهیر برجسته معاصر ایران دارای نظریه قاره کهن و نظریه کهکشان بزرگ اندیشهاست. زادگاه وی شهر توس نو (مشهد ) می باشد ولی پدر وی از اهالی شیروان بوده است. کتاب آرمان نامه حاوی جملات حکیمانه اوست. او سه اثر هنری زیبا به صورت تابلو که بر کاغذ مومی نقش شده اند دارد که هر سه یک موضوع مشترک را دنبال می کنند به نام " تاجیکستان". او از دوستان نزدیک احمد شاه مسعود وزیر دفاع افغانستان بودهاست ارد بزرگ در آسیای میانه و بخصوص در بین مقامات و دانشگاهیان افغانستان و تاجیکستان هواداران بسیاری دارد.
در پیشفرض داده های گوگل هنگام سرچ و برخی صفحات مجازی در توییتر ، اینستاگرام و یا تلگرام می بینید بسیاری از کاربران این شبکه ها فکر می کنند فیلسوف حکیم ارد بزرگ خراسانی درگذشته و به ابدیت پیوسته اند. حال آنکه فیلسوف هم اکنون در قید حیات بوده و در شهر کرج مرکز استان البرز زندگی می کنند.
«نقل قول هایی پیرامون فیلسوف حکیم ارد بزرگ خراسانی»
احمد شاه مسعود می گوید :
من و ارد [حکیم ارد بزرگ ایرانی] زاده یک سرزمین بزرگ هستیم .
احمد شاه مسعود چند ماه پیش از شهادتش می گوید : هنگامی که نوشته های ارد دانا را می خوانم می بینم آرزو هایم را نوشته است .
بی نظیر بوتو می گوید :
ما
با کشورهای منطقه و بخصوص ایران ، اساطیر ، فرهنگ و تاریخی مشترک داریم من
هم همانند بزرگانی نظیر "اقبال لاهوری" و "ارد بزرگ" تمایل دارم کشورهای
ما بر اساس فرهنگ و ریشه های مشترک هر روز بیشتر از پیش به هم نزدیک شوند .
احمد ولی مسعود می گوید :
احمد
ولی مسعود (برادر شهید احمد شاه مسعود، کاندیدای انتخابات ریاست جمهوری
افغانستان و رئیس بنیاد احمد شاه مسعود) در توییتر خویش می نویسد: انتخابات
آزاد ، تنها راهکار ادامه ماندگاری فرمانروایان است. حکیم ارد بزرگ
دکتر بصیر کامجو می گوید :
ما آگاهیم که گوهر فلسفه اُرد بزرگ بربنیاد سه درون مایه :
جهان هستی ، انسانیت و آزادی ترکیب یافته است.
و واژه پاکیزۀ عشق در امتزاج هر سه درون مایه ، ارزشی است که روند جوهر انسانگرایی فلسفه اُردبزرگ را بسوی کمال هدایت می نماید .
بناً
فلسفه اُرد بزرگ از دید ما یک نگرش انسانی برای همگرایی ، همزیستی ،
همآیشی ، پهلوی هم بودن ، برای هم بودن و با هم بودن را در جو آزادی و
انسانیت ، به جهان بشریت پیشکش می نماید. تبلیغ و ترویج اندیشه اُرد بزرگ !
رسالت اخلاقی و انسانی همه کارآگاهان را تشکیل می دهد که با بینش دگردوستی
وشناخت عقلانی از کرامت و نجابت انسان ، به زندگی عشق می ورزند و با نیت
بی غش درخت دوستی و آزادی را ، آبیاری می نمایند.
ژنرال عبدالصبور نصرتی می گوید :
در
فیسبوک ژنرال عبدالصبور نصرتی (از فرماندهان ارشد نظامی افغانستان و
قوماندان امنیه جدید ولایت پنجشیر) می خوانیم: ((شکست های زندگی، درهای
پیروزی را می گشاید و خودپسندی درهای پیروزی را یکی پس از دیگری می بندد.
ارد بزرگ)) و در پیامی دیگر((برای نابودی دشمن اندیشه خود، بیاموز و پژوهش
کن ! و برای گریز از دشمن مال و زندگیت به هنجارهای قانونی پناه ببر و دوری
پیشه کن. ارد بزرگ))
دکتر شبرنگ عطایی می گوید:
دکتر شبرنگ عطایی (پژوهشگر و محقق افغانستان) : ارد
بزرگ اسطوره عصر درعرصه وحدت دوباره فرهنگ والای پارسی درمنطقه است .
پارسی زبانان امروز بیشتر از هر وقت بوجود شخصیت هایی چون ارد در ایران و
شکوه شهید گشته احمد شاه مسعود در افغانستان که دوست و همفکر ارد بزرگ بود
ضرورت دارند .دولت ها و مردم فرهنگ دوست ارین باید نظریه های این دو شخصیت
تاربخ عصر حاضر را در عمل پیاده کنند.
فرزانه شیدا (ادیب و سراینده ایرانی مقیم کشور نروژ) می گوید:
چیزی
که انسان نیازمند آن در طول راه سفر عمر خویش است و در درون « خویش» خود
همواره در این باور زندگی میکند که امید و آرزو را می توان رنگی از حقیقت
داد و بر اساس خواسته های زندگی خود گام برمی دارد و در راه سرنوشت انسان
می بایست فانوس وچراغی از سخنان *ارد بزرگ ,این عالم بزرگ اندیشه را در
سیاهی های دنیای ناشناخته ای که به شناخت آن نیازمندیم به همراه داشته باشد
وحتی کلمه به کلمه ی آنرا به خاطر و دل بسپارد و هر کجا در جائی و منطقه
ای از زندگی دچار سستی و نا امیدی شد به مرور دوباره ی افکار و ایده های
حکیم ارد بزرگ بنشیند چرا که تمامی این جملات طلائی و این پندهای زّرین به
«معرفت انسانی »در میدان خرد یک به یک , جنبه علمی و کاربردی ثابت شده ای
را در علوم پایه زندگی داراست و بر این اساس می توان «*حکیم ارد بزرگ را
اسطوره راه و اندیشه » نامید.
شکوهه عمرانی (فعال اجتماعی کشور سوییس ، شاعر و مترجم) می گوید:
اندیشه
ها و افکار ارد بزرگ بسیار متعالی است و امیدوارم روزی خواسته های وی در
مورد همگرایی ، اتحاد و حقوق تاریخی به مرحله ی اجرا در آید و آنروز روز
سربلندی و غرور هر فرد ایرانی و وطن دوست خواهد بود و بازگشت ایران به عظمت
و شکوه دیرین و بازیابی جایگاه واقعی خویش در دنیا . بسیار خوشوقتم که
موفق به ترجمه ی بخشی از سخنان ارد بزرگ گردیدم .
الیان ایژن هیر می گوید:
الیان ایژن هیر (رئیس انجمن هنری ارت کلوب و رئیس انجمن دفاع از منافع منطقه ی شامپل در شهر ژنو - کشور سوییس) می گوید: در بین سخنان ارد بزرگ ، هنگامیکه از صلح و هارمونی برای همگان صحبت می کند بیشتر بر دلم نشسته است .
بهرنگ نامداری (طراح و گرافیست) می گوید:
با آثاری براستی زیبا درباره اندیشه های استاد فیلسوف حکیم ارد بزرگ می گوید :
(برای دیدن تصاویر در ابعاد بزرگتر بر روی آنها کلیک کنید)
یاسمین آتشی (نویسنده و پژوهشگر تاریخ) می نویسد :
در
مورد اندیشه ها و افکار حکیم ارد بزرگ مطالعات فراوانی داشته ام و به شخصه
فکر می کنم ایشان بزرگترین متفکر حال حاضر ایران هستند .
طارق ساغری (پژوهشگر و نویسنده مقاله دو دوست ایرانشهری) می گوید :
حکیم
اُرُد بزرگ یکی از بزرگترین و معروفترین فلاسفه تاریخ ایرانشهر بزرگ است
... شهید فرمانده مسعود هم در مورد حکیم اُرُد بزرگ چنین گفت: من و اُرُد
زاده یک سرزمین بزرگ هستیم و هنگامی که نبشته های اُرُد دانا را می خوانم،
می بینم آرزو هایم را نبشته است.
فرمانده مسعود باری دیگر گفته بود
ایران و خراسان بزرگ «افغانستان کنونی» هیچوقت از هم جدا نبوده و نیستند من
به دوستم اُرُد حکیم گفتم کاش این فاصله ها بین مردم سرزمین ما نبود...
دشمنان
زبان پارسی و فرهنگ ایرانشهری که چشم دیدن اتحاد پارسیزبانان را نداشتند،
آرام ننشسته و با یک حمله بزدلانه شیر میدان رزم پنجشیر را از شیر میدان
حکمت و فلسفه شیروان جدا کردند و چنان داغ جگر سوزی در دل چهارمین حکیم
ایرانزمین گذاشتند که فریاد زد و گفت «روزی که سینه احمدشاه مسعود دریده
شد؛ اُرُد را سیلی از اشک با خود برد.»
روح مسعود شهید شاد و عمر اُرُد بزرگ دراز باد.
طارق ساغری (فعال اجتماعی، زاده شده در شهر هرات) در مقاله «دو دوست ایرانشهری»می نویسد :
[حکیم
اُرُد بزرگ نه تنها در ایران بلکه در بین مقامات، دانشگاهیان و عموم تحصیل
کرده های، کشورهای خراسان بزرگ «افغانستان کنونی»، تاجیکستان، پاکستان،
ازبکستان و ترکمنستان هوادارن زیادی دارد.
حکیم اُرُد بزرگ از دوستان
نزدیک شهید احمد شاه مسعود اسطوره مبارزات آزادیبخش خراسان بزرگ «افغانستان
کنونی» بود. حکیم اُرُد بزرگ نخستین کسی بود که به شهید احمدشاه مسعود لقب
شیر دره پنجشیر را داد که اکنون این لقب در بین جهانیان محبوبیت خاصی را
داراست.
شهید فرمانده مسعود هم
در مورد حکیم اُرُد بزرگ چنین گفت: من و اُرُد زاده یک سرزمین بزرگ هستیم و
هنگامی که نبشته های اُرُد دانا را می خوانم، می بینم آرزو هایم را نبشته
است.
فرمانده مسعود باری دیگر گفته بود ایران و خراسان بزرگ «افغانستان
کنونی» هیچوقت از هم جدا نبوده و نیستند من به دوستم اُرُد حکیم گفتم کاش
این فاصله ها بین مردم سرزمین ما نبود.
از سخنان سپهسالار آزادی شهید فرمانده مسعود چنین استنباط می شود که او نیز مانند حکیم اُرُد بزرگ به مرز های سیاسی که استعمار انگلیس در زمان چنبرهاش بر هندوستان میان ایران و خراسان بزرگ «افغانستان کنونی» کشیده است باور نداشته و خواهان محو این مرزکشیهای ساختگی بوده است.]
در سایت پژوهشی و وزین «سرزمین آریان» با مدیریت و مسئولیت دکتر بصیر کامجو می خوانیم :
نگرشی بر اندیشه های اُرد بزرگ فیلسوف سرزمین آریان و جهان
حکیم
ارد بزرگ بزرگترین فیلسوف سرزمین آریان و جهان است این روزها آنقدر از
ایده و ابتکار دیوار مهربانی او که در سال 1390 ارایه نمود و در سال 1394
در همه جای ایران به انجام رسید و موج آن از غرب تا آمریکا و از شرق تا
کشور چین ادامه یافت در محافل گوناگون صحبت می شود که خیلی ها فکر می
کنند بزرگترین خدمت فیلسوف بزرگ به ایرانیان و بشریت این بوده حال آنکه
نظریه قاره کهن او که خودش یک تحول بزرگ جهانی در پی دارد ... حکیم ارد
بزرگ تنها فیلسوف تاریخ ایران است که جملاتش بر سر زبانهای ایرانیان افتاده
و همگان از آنها بهره می گیرند تا پیش از حکیم ارد بزرگ جوانان و حتی نسل
تحصیل کرده ما رفرنس ها و کلید واژه های قصار خویش را بیشتر از منابع غربی و
فلاسفه اروپا وام می گرفتند اما امروز جملات خردمندانه و قصار حکیم ارد
بزرگ میدان را از آنها گرفته است چرا که با فرهنگ و روحیه ایرانیان و
کشورهای آسیای میانه آمیخته شده است.
بیشتر دوستداران فیلسوف «حکیم ارد بزرگ خراسانی»، دکتر «بصیر کامجو» سیاستمدار نام آشنا، تاریخ شناس و نخبه سرشناس کشور افغانستان را می شناسند .
دکتر بصیر کامجو در سال 1961 میلادی در ولایت پنجشیر بدنیا آمد زبان مادری او فارسی است تحصیلات عالی خود را در دانشگاه های سن پترزبورگ، پراگ ، هامبورگ و مسکو با درجه تحصیلی دکتر در رشته علوم سیاسی، حقوق و فلسفه به اتمام رسانده است . لازم به ذکر است "دکتر بصیر کامجو" 11 جلد کتاب پر ارزش در حوزه های گوناگون بهمراه 119 مقاله وزین نگاشته است که بازتابهای گسترده بهمراه داشته است.
در مورد حکیم ارد بزرگ کتابهای بسیاری نوشته شده است و از آن جمله به موارد زیر می توان اشاره کرد :
کتاب یازده جلدی "بعد سوم آرمان نامه ارد بزرگ "
"فرزانه شیدا" (متولد 1340) سراینده و نویسنده ایرانی مقیم کشور نروژ (شهر اسلو) کتاب یازده جلدی "بُعد سوم آرمان نامه ارد بزرگ " را نوشته اند .
کتاب "کاوشی بر آرای بزرگترین فیلسوف جهان"
"فاطمه مشایخی" پژوهشگر کشورمان در کتاب خود (کاوشی بر آرای بزرگترین فیلسوف جهان) مجموعه ای از 500 سخن برگزیده از استاد فیلسوف حکیم ارد بزرگ خراسانی را گردآوری نموده است.
ترجمه کتاب سخنان فیلسوف به زبان فرانسه
"شکوهه عمرانی" ، همکار فرهنگی سازمان ملل متحد و همچنین از فعالین اجتماعی سوییس و بخصوص شهر ژنو ، مجموعه سخنان فیلسوف حکیم ارد بزرگ خراسانی را به زبان فرانسه ترجمه کرده است.
کانال تلگرامی اُرُدیست نوشت تصاویری از عکس های فیلسوف حکیم اُرُد بزرگ خراسانی بر روی جلد برخی از کتاب ها را منتشر نموده است که آنها را در اینجا بازنشر می کنم .
تصویری قدیمی از فیلسوف حکیم اُرُد بزرگ خراسانی بر روی جلد کتاب «مکاتب فلسفی»
نویسنده و مولف: «هادی کازرونی شامیری»
این
کتاب دارای 50 بخش است که از اتبات گرایی ، اخلاق گرایی اقتصادی و اصالت
تجربه شروع و تا هرمنوتیک کلاسیک ، هرمنوتیک فلسفی ، هرمنوتیک نوین و هگلی
های جوان ادامه می یابد و پایان بخش کتاب فهرست منابع آن است.
ناشر: گیوا
سال چاپ: مرداد 1396
تصویری قدیمی از فیلسوف حکیم اُرُد بزرگ خراسانی بر روی جلد کتاب «گزیده سخنان حکیمانه و فیلسوفانه»
پژوهش و نگارش: «لیلا معتمد»
"لیلا
معتمد" (کولیوند) استاد دانشگاه (رشته الهیات و فلسفه) در کتاب خود (گزیده
سخنان حکیمانه و فیلسوفانه) از جملات و سخنان زیبای استاد فیلسوف حکیم
اُرُد بزرگ، بسیار یاد نموده است.
ناشران: قلم اعظم، هاویر
سال چاپ: 1399
تصویر فیلسوف حکیم اُرُد بزرگ خراسانی بر روی جلد کتاب «یکصد مرد تأثیرگذار در تاریخ»
اثر «میشل اچ هارت» با ترجمۀ دکتر محمدحسین آهویی
این کتاب شرح احوال و آثار یک صد نفر از مؤثرترین شخصیتهای تاریخ جهان است.
ناشر این کتاب «موسسه نشر واژه» در کشور افغانستان است.
درباره
نشر واژه : موسسه نشر واژه با مدیریت «قاسم فرزام» در طی 14 سال گذشته
صدها هزار نسخه کتاب با ارزش در کشور افغانستان منتشر نموده است.
تصویری قدیمی از فیلسوف حکیم اُرُد بزرگ خراسانی بر روی جلد کتاب «زیباترین جملات از بزرگان ایران»
گردآوری: شهرزاد محمد حسینی
ناشر: آلا قلم
موضوع : کلمات قصار ، نکتهگوییها و گزینهگوییها
سال نشر: 1395
تصویری قدیمی از فیلسوف حکیم اُرُد بزرگ خراسانی بر روی جلد کتاب «سخنان ماندگار از بزرگان جهان»
گردآوری: شهرزاد محمد حسینی
تصویری قدیمی از فیلسوف حکیم اُرُد بزرگ خراسانی بر روی جلد کتاب «سخنان ماندگار از بزرگان جهان»
گردآوری: شهرزاد محمد حسینی
ناشر: آلا قلم
موضوع: کلمات قصار، نکتهگوییها و گزینهگوییها
سال نشر: 1396
تصویری قدیمی از فیلسوف حکیم اُرُد بزرگ خراسانی بر روی جلد کتاب «سخنان ائمه معصوم، مشاهیر، بزرگان ایران و جهان»
تدوین : "ابراهیم (سعید) رمضانی"
ناشر: نوین پویا
سال چاپ: 1393
تصویری قدیمی از فیلسوف حکیم اُرُد بزرگ خراسانی بر روی جلد کتاب «کلام فرزانگان»
نویسنده: محمدتقی باقری
موضوع : مدیریت - کلمات قصار رهبری - کلمات قصار
ناشر : امیرعلی
تاریخ نشر: ۱۳۹۳/۱۱/۲۶
کتاب "پند بزرگان از روزنامه اطلاعات"
"اسماعیل هاشمی" پژوهشگر و محقق در کتاب خود (پند بزرگان از روزنامه اطلاعات) از جملات و سخنان زیبای استاد فیلسوف حکیم ارد بزرگ خراسانی، فراوان یاد نموده است.
کتاب "داستانهای کوتاه از تاریخ ایران باستان"
"یاسمین آتشی" در کتاب خود (استانهای کوتاه از تاریخ ایران باستان) از صدها سخن از فیلسوف حکیم ارد بزرگ استفاده نموده است.
کتاب "در جستجوی مروارید سخن"
"شکوهه عمرانی" ادیب و شاعر ایرانی مقیم کشور سوییس ، در کتاب "در جستجوی مروارید سخن" تفاسیر کوتاه بر سخنان فیلسوف حکیم ارد بزرگ خراسانی نوشته است .
کتاب "جادوی سخن"
"شکوهه عمرانی" شاعره معاصر ، در کتاب "جادوی سخن" بسیار زیبا تلفیقی از سخنان استاد فیلسوف حکیم ارد بزرگ و اشعار خود پدید آورده است.
و باز همچنین مجموعه ایی سه جلدی سخنان بزرگان 1 2 3 به زبانهای فرانسوی و فارسی که از سخنان ارد بزرگ و دیگر بزرگان جهان تشکیل شده است را به پایان برسانند .
Chokouh DAGHIGH - Christian ZAUGG
شکوهه عمرانی (دقیق ) در حال اهدای ترجمه کتاب آرمان نامه حکیم ارد بزرگ به کریستیان زوگ رهبر حزب دآل کشور سوییس و عضو ارشد شورای شهر ژنو
تجلیل استاد فیلسوف حکیم ارد بزرگ از خدمات ماندگار استاد "محمدابراهیم حمیدی" ( از مشاهیر و چهره های ماندگار کشورمان )
استاد رضا بخشعلی زاده شیروان می نویسد :
((بنام دادار مهرآفرین))
به
مناسبت یازدهم شهریور روز پیوند شهر شیروان و پنجشیر کشور افغانستان که به
همت استاد حکیم ، ارد بزرگ و مبارز آزادیخواه ، احمدشاه مسعود انجام گرفته
است ، ضمن ادای احترام به روان پاک احمدشاه مسعود ، سروده ناقابلی دارم که
به محضر مبدع دیوار مهربانی جناب حکیم ارد بزرگ تقدیم می کنم.
تو آن عطر شفابخش گلاب اصل کاشانی
نبات و زعفرانی از رهاورد خراسانی
تو همچون نرگس روئیده در سعدیه شیراز
نماد باشکوه سرزمین پاک شیروانی
سر از خواب قرون برداشتی با حکمتت اینک
روانه در زمان گشتی تو با سیمای عرفانی
پی افکندی به تدبیرت تو کاخ مهربانی را
تو خود پیوند شیروانی و پنجشیر بدخشانی
مراد بی بدیل مردمان خوب تاجیکی
همایون یار جاویدان احمد شاه افغانی
کتاب سرخ در کف داری و بر لب سرود صلح
پیامت مهربانی و سخن آوای سبحانی
حکیما شیروان مهد دلیران و ادیبان است
حکیما خفته در اینجا یکی مرد غزلخوانی
بنام قدرت الله شریفی شاعر جاوید
همان اسطوره شعر و ادب آن مرد ربانی
حکیما پرچمت در اهتزاز و جاودان بادا
بلند از اهتزاز پرچمت ایران و ایرانی
صدای استاد بخشعلی زاده را در آدرس های زیر بشنوید :
در پیکو فایل بشنوید : http://s8.picofile.com/file/8336170068/.m4a.html
و یا در آدرس تلگرام زیر : https://t.me/greatorod/1945
روزنامه شاپرک (اولین روزنامه جوانان و نوجوانان ایران - 26 آبان 1395) می نویسد :
حکیم ارد بزرگ ،فیلسوف ایرانی است . کمپین جهانی "دیوار مهربانی" بر اساس اندیشه های او شکل گرفت. چهار سال از ارایه این ایده ارزنده گذشت تا در پاییز و زمستان 1394 افکار عمومی کشورمان نسبت به آن واکنش مثبت نشان دادند و جهانیان را با ایجاد دیوارهای مهربانی آنهم بشکلی گسترده شگفت زده نمودند .
واژه های جستجو شده : حکیم بزرگ مشهد ، بزرگترین فلاسفه جهان ، بهترین فلسفه دانهای جهان ، مهمترین فیلسوف , حکیم ارد بزرگ , ارد , ارد بزرگ ویکیپدیا , ارود بزرگ , حکیم اردبزرگ , زندگی نامه ارد بزرگ , اسم اصلی حکیم ارد بزرگ , مجتبی شرکاء , اردبزرگ کیست , سایت ارد , شیروان , بزرگ شیروان ,ارد کبیر, اردبزرگ , جملات ناب ارمنی , ابوعلی سینا ، آلبرت اینشتین ، ارد بزرگ کیست؟ , عکس دکترنجیب الله , سخنان حکیم , حکیم اراد بزرگ , ارد داران , سخنان ارد کبیر, حکیم ارد , حکیم ارد بزرک , حکیم اردبزرگ , ارد کیست , عکس نوشته اردبزرگ , دکتر نبی زاده , حکیم ارد بزرگ ویکی پدیا , فیلسوفان بزرگ معاصر ، حکیم اردبزرگ برای کدام کشور میباشد , برترین فیلسوفان جهان ، نصایح بزرگان , بزرگترین فیلسوف تاریخ ، فلسفه چیست ؟ بزرگترین متفکر تاریخ ، بزرگترین فیلسوف معاصر ، حکیم ارد بزرگ کیست , اسمهای با پسوند وپیشوند , تصاویر حکیمانه , حکیم اورود بزرگ , زندگی نامه ی حکیم اردبزرگ , ویکی پدیا , انسان بزرگ کیست؟ , فیلسوف کیست ؟ ، ارد شرکا, عکسهای سخنان حکیمانه , دانلود سخنرانی حکیم , تصاویری بی نظیرازگفته های بزرگان , ارد بزرگ ویکی , عکسهای مجتبی شرکاء , مشاهیر معاصر استان البرز, حکیم ارد بزرگ ,اردبزرگ کیست, زندگی نامه ارد بزرگ,بزرگان ایران زمین,ایران بزرگ ، حکیم ارد بزرگ کجایی هستارد بزرگ کیست؟ , مشاهیر مشهد , مشاهیر خراسان رضوی , حاج حسین ملک , میدان شهدا مشهد , مشاهیر شهر مشهد , مشاهیرمشهد , میدان شهدای مشهد , دانشگاه خاوران , پلان پارک جمشیدیه , ییلاقات اطراف مشهد , ییلاقات مشهد , پروژه میدان شهدا مشهد , فیلسوفان بزرگ جهان , مشاهیر مشهد , افراد مشهور مشهد , حسین ملک , پلان استخر , دانشمندان مشهد , مشاهیر مشهدی , سایت دانشگاه خاوران مشهد , دانشگاه خاوران مشهد , باغ ملک آباد مشهد , جغرافیای مشهد , کوهسنگی مشهد الرضا , افراد معروف مشهد , مشاهیر خراسان , مشهد + مشاهیر , ییلاقات مشهد , مشاهیر مشهدی , دانشمندان مشهدی , دانشمندان شهر مشهد , افراد مشهور مشهدی , اب هوای طر قبه ، مکاتب فلسفی , مشهد , سایت دانشگاه خاوران , شیب کف استخ , جزئیات کف سازی محوطه , نقشه پارک کوهسنگی مشهد , حاج حسین ملک , از ییلاقات اطراف مشهد , "مشاهیر مشهد" , مشاهیر شهر مشهد , باغ ملک اباد مشهد , (مشاهیرمشهد) , اسدی طوسی , جزئیات استخر ، مشاهیر خراسان ، مشاهیر مشهد ، ارد بزرگ کیست , بزرگ شیروان , اُرد بزرگ , اورد بزرگ , اورود بزرگ , زندگی نامه , بیوگرافی , مجتبی شرکاء ، حکیم بزرگ , حکیم ارد بزرگ, p;dl hvn fcv' ، زندگینامه , hvn fcv' , حکیم ارد بزرگ کیست؟ مشهد , Hakim Orod Bozorg ,دودمان سلجوقیان , شیروان , ترک های ایل قشقایی شیراز
مهدی اخوان ثالث
مهدی اخوان ثالث،
از برجسته ترین شاعران معاصر ایران، متخلص به م امید، در سال 1307 در توس
نو ( مشهد) به دنیا آمد و چهارم شهریور سال 1369 در تهران درگذشت. وی در سال 1326
از هنرستان صنعتی دیپلم آهنگری گرفت و در سال 1327 به تهران آمد و معلم
شد. در دهه سی شمسی وارد مبارزات سیاسی شد و به زندان افتاد. مهدی اخوان ثالث نخستین دفتر شعرش را با عنوان ارغنون در سال 1330 منتشر کرد. اگرچه اخوان در
دهه بیست فعالیت شعری خود را آغاز کرد، اما تا زمان انتشار سومین دفتر
شعرش، زمستان، در سال 1336، در محافل ادبی آن روزگار شهرت چندانی نداشت. مهارت اخوان در
شعر حماسی است. او درونمایه های حماسی را در شعرش به کار می گیرد و جنبه
هایی از این درونمایه ها را به استعاره و نماد مزین می کند. به گفته برخی از
منتقدان، تصویری که از م . امید در ذهن بسیاری به جا مانده این است که او
از نظر شعری به نوعی نبوت و پیام آوری روی آورده و از نظر عقیدتی آمیزه ای
از تاریخ ایران باستان و آراء عدالت خواهانه پدید آورده است و در این راه
گاه ایران دوستی او جنبه نژاد پرستانه پیدا کرده است. اما اخوان این
موضوع را قبول نداشت و در این باره گفته است: "من به گذشته و تاریخ ایران
نظر دارم. من عقده عدالت دارم، هر کس قافیه را می شناسد، عقده عدالت دارد،
قافیه دو کفه ترازو است که خواستار عدل است.... گهگاه فریادی و خشمی نیز
داشته ام." اخوان از نگاه دیگران جمال میرصادقی،
داستان نویس و منتقد ادبی در باره اخوان گفته است: من اخوان را از آخر
شاهنامه شناختم. شعرهای اخوان جهان بینی و بینشی تازه به من داد و باعث شد
که نگرش من از شعر به کلی متفاوت شود و شاید این آغازی برای تحول معنوی و
درونی من بود. نادر نادر پور،
شاعر معاصر ایران که در سال های نخستین ورود اخوان به تهران با او و شعر
او آشنا شد معتقد است که هنر م . امید در ترکیب شعر کهن و سبک نیمایی و
سوگ او بر گذشته مجموعه ای به وجود آورد که خاص او بود و اثری عمیق در هم
نسلان او و نسل های بعد گذاشت. ارد بزرگ متفکر و
اندیشمند برجسته کشورمان می گوید: مهدی اخوان ثالث سراینده میهن پرستی بود
که در دل ایرانیان آشیانه داشت روانش شاد . هوشنگ گلشیری،
نویسنده معاصر ایرانی مهدی اخوان ثالث را رندی می داند از تبار خیام با
زبانی بیش و کم میانه شعر نیما و شعر کلاسیک فارسی. وی می گوید تعلق خاطر
اخوان را به ادب کهن هم در التزام به وزن عروضی و قافیه بندی، ترجیع و
تکرار می توان دید و هم در تبعیت از همان صنایع لفظی قدما مانند مراعات
النظیر و جناس و غیره. غلامحسین یوسفی
در کتاب چشمه روشن می گوید مهدی اخوان ثالث در شعر زمستان احوال خود و عصر
خود را از خلال اسطوره ای کهن و تصاویری گویا نقش کرده است. شعر زمستان در دی
ماه 1334 سروده شده است. به گفته غلامحسین یوسفی، در سردی و پژمردگی و
تاریکی فضای پس از 28 مرداد 1332 است که شاعر زمستان اندیشه و پویندگی را
احساس می کند و در این میان، غم تنهایی و بیگانگی شاید بیش از هر چیز در
جان او چنگ انداخته است که وصف زمستان را چنین آغاز می کند: علاوه بر زمستان
و ارغنون، از آخر شاهنامه، از این اوستا و در حیاط کوچک پاییز در زندان می
توان به عنوان دیگر آثار مهدی اخوان ثالث یاد کرد. م . امید پس از
انقلاب مجموعه تو را ای کهن بوم و بر دوست دارم را منتشر کرد. آرامگاه م .
امید در توس، در کنار آرامگاه فردوسی است، شاعری که به او ارادت خاصی می
ورزید سال هایی چند پس
از کودتای 28 مرداد سال 1332 هجری ی شمسی ، مهدی اخوان ثالث ، شاعر روزهای
خسته گی و درد ، خود را مزدشتی خواند . او اعلام کرد زردشت و مزدک را در
دل و دنیای خویش آشتی داده و بر حاصل این آشتی پیام های بودا و مانی را
نیز افزوده است 2 بخش عمدهی شعر
فارسی در سالهای 1320تا 1357هجریی شمسی را میتوان واقعیتِ مستحیل در
ترفندهای شاعرانه خواند؛ تصویرکنندهی مراحل گوناگون یک نبرد در مقابل
قدرت حاکم. در این دوران همهی تشبیهها، استعارهها، نمادها، تغییرات
دستوری، همهی هنجارشکنیها و قاعدهافزاییها (2) در خدمت شعر بیان
بهکار گرفته شد؛ بیان چهگونهگی، چرایی و چهبایدیی جهانی که حضور
قدرتمندان را خوش نمیداشت. شعر بیان در تقابل با قدرت و بر مبنای باور
به ارزشی همهگانی سروده میشد. در این نوع شعر، حسرت، ستایش و یا مرثیه
تنها موقعیت اردوی خیر در مقابل قدرت را استعاری میکرد؛ موقعیت آرزو در
مقابل نظم سیاسی را. فضای حاکم بر شعر
فارسی در فاصلهی سالهای 1320 تا 1357 را در قامتِ چهار واژه یا عبارت می
توان بازخواند: بشارت، یأس، سرگردانی و ستایش قهرمانان. سقوط رضاخان و
اطمینان به توان انسان برای برپاییی جهانی دیگر در فاصلهی سالها 1320تا
1332 شعر بشارت را ساخته است؛ کودتای 28مرداد ماه سال 1332 و باور به مرگ
همیشه ی حماسه سازان در فاصله ی سال های 1332 تا 1341 شعر یأس را آفریده
است ؛ ظهور دوباره ی مبارزان در صحنه و باور به کورسویی دیگر ، در فاصله ی
سال های 1341 تا 1349 شعر سرگردانی را ساخته است ؛ نبرد سیاهکل و شگفتی از
توان ایثار انسان در فاصله ی سال های 1349 تا 1357 شعر حماسی را آفریده
است . دمی به صدای مهدی اخوان ثالث در همه ی این سال ها گوش فرا دهیم ؛ به
صدای یأس و خسته گی . 3 سال های 1320 تا
1332 ، سالهای گریز رضاخان، پایان جنگ جهانیی دوم، ورود و خروج
بیگانهگان، فرارروییی احزاب سیاسی و نبرد مستمر برای کسب قدرت بود. اما
بیش از همهی اینها، سالهای تولد رؤیاهای مردمی بود که پس از خوابی
شانزده ساله چشم میمالیدند و در جستوجوی غبار سمضربههای مرکب سوار
رهایی به هر سو نظر میکردند. بقایای گروه پنجاهوسه نفر خاک زندان را از
شانه های خود تکانده و حزب توده را بنیان گذاشته بودند. محمد مصدق خشم
مردم از جور تاریخیی بیگانهگان را نمادین میکرد. افسران خراسان شتاب
برای پیروزی را تجسم میبخشیدند. جنبشهای کارگری رؤیای جهانی خالی از
طبقات را در سر میپروردند. و هیچکس جز به رؤیاها نمیاندیشید. در آن سالها
باور به تولد روزی دیگر، ایمان به توان خویش و حس بهبازیگرفته شدن در
صحنهی سیاسی، همهی ذهنیت مردمی را میساخت که به تغییر تقدیر خویش چشم
امید داشتند. آن سالها، روزگار شوق و خیال معصومانه بود و جهان شعر فارسی
هرگز نتوانست از خضوع در مقابل وسعت این شوق و خیال شانه خالی کند. در آن سالها
هوشنگ ابتهاج با نگاه به همسایهی شمالی که تبلور همهی نیکبختیهای
سترگ شمرده می شد، چنین سرود: ”در نهفت پردة شب دختر خورشیدنرم می
بافددامن رقاصة صبح طلایی را”. سیاوش کسرایی جان شاعر فردا را تصویر کرد؛
شاعری که اندوه را خاطرهای دور میانگارد. یقین او به تولد سرایندهای که
بر شعرهایش عطر گل نارنج مینشیند، بی خدشه بود: ”پس از من شاعری آیدکه
می خندند اشعارشکه می بویند آواهای خودرویش چون عطر سایه دار و دیرمان
یک گل نارنج”. 4 سرانجام آنروز
فرا رسید. 28 مرداد ماه سال 1332 تنها روز سقوط حکومت محمدمصدق و پیروزیی
یاران شعبان جعفری نبود. تنها روز به بارنشستن”خیانتها” یا خطاهای حزب
توده، تنها حاصل محافظهکاری یا ناتوانیی”حکومت ملی” در شناخت تضادهای
جهانی، تنها روز بازگشت محمدرضاشاه به تخت سلطنت، تنها روز سخنرانیی
فلسفی در فواید وجود شاهان نبود. 28 مرداد ماه روز پایان یک باور بود. روز
تجسم بدعهدیی مردم، روز در نور آمدن تزلزل رهبران، روز از سکه افتادن
اطمینان به خویش و به دیگری بود. آخرین فریادهای کسانی که فاصلهی هستی و
نیستیشان آبی بود که خونها را از سنگ فرشها می شست، دیگر آبستن هیچ
رؤیایی نبود. گویی آنها تنها به خاک می افتادند تا کسب مخفیانهی
قاریهای مسلول را رونق ببخشند. هیچ کس نمی داند
در آن روز نخست چه کسی تنهایی و ترس را احساس کرد؛ نخست چه کسی یار
دیروزی را به انگشت به گزمهها نشان داد یا زیر مشت گرفت؛ اما چهرهی
رنجور مصدق در آستانهی دادگاه، دستی که کاشانی به مهربانی به پشت زاهدی
زد، هجوم شرکتهای نفتیی انگلیسی- آمریکایی به ایران، کشف محل اختفای
فاطمی، لورفتن سازمان افسریی حزب توده، درج تنفرنامههای رنگارنگ در
روزنامهها و حتا تصویر چهرههای پرخشم آنان که تا دم مرگ بر اعتقاد خود
پایفشردند، تجلیی خود را در ناباوری و حیرت همهگانی یافت؛ ناباوری و
حیرت مردمی که ناگهان خود را هیچ یافتند و تکیهگاههای خود را فروریخته.
28 مردادماه سال 1332 روز آغاز یک سقوط بود؛ روز ترس و آه؛ روز کوچک شدنِ
آدمی. اوج شعر مهدی
اخوان ثالث در چنین روزگاری نطفه بست؛ شعر او تبلور فریاد کسانی بود که با
کوچکی پیوند نمیتوانستند و بزرگیی دوبارهی کوچکشدهگان را نیز باور
نداشتند؛ تبلور فریاد کسانی که عقربههای آرزوهایشان با چنین جهانی
همخوانی نشان نمیداد. شعر مهدی اخوان ثالث اندوه همهی جانها و
هرزهگیی خاک جهان را پشتوانه داشت. او به هیچ چراغی دل نبست؛ نه چراغی و
نه سواری. پهنهی برآمده از خیال او دورتر از آن بود که دست یافتنی
بنماید. مهدی اخوان ثالث از پرنده سوختهگیی بالها را باور داشت و از
انسان بیسرانجامی را. چنین بود که روزگار پس از کودتا را هیچ کس چون او
نسرود. بعد از کودتای 28
مردادماه سال 1332 واژهی شب، به مثابه نماد اختناق، در شعر بسیاری نشست.
نیما یوشیج به حضور شب چون کوچهگردی بیطرف شهادت داد؛ بیآنکه آن را
میرا یا مانا بینگارد: ”هست شب یک شبِِ دم کرده و خاکرنگ رخ باخته است”.
نادر نادرپور به زردیی دلفریب نور دل بست؛ هر چند که به ناتوانیی خویش
در ستیز با حریف اعتراف کرد: ”اندام من اندام شمعی واژگون استکز جنگ با شب
پای تا سر غرق خون است... هر چندکه می داند که این نوراز مرگ با او دورتر
نیستاما در این غم نیز می سوزد که افسوساز آن آتش دیرین که در او شعله
می زد دیگر خبر نیستدیگر اثر نیست”. 5 نخستین
مجموعهشعرِ مهدی اخوانثالث بعد از کودتای 28 مرداد ماه سال 1332 ،
مجموعه شعر زمستان است . بگذشته از اشعاری که پیش از روزهای کودتا سروده
شدهاند، فضای حاکم بر این مجموعه، آمیختهای است از حس تنهایی و حسرتِ
روزگاران شیرین بر باد. زمستان فریادکنندهی زخمهای تازه است. رنج مهدی
اخوان ثالث در این مجموعه اما، نه برخاسته از تقدیر نوع انسان، که برخاسته
از سرگذشت انسانی است که راه به خطایی معصومانه برگزیده و چون چشم گشوده،
جز رهزنانی که به تاخت دور می شوند، هیچ ندیده است: ”هر که آمد بار خود
را بست و رفت،ما همان بدبخت و خوار و بی نصیب”. زمستان روایت تقدیر انسان
عصری ویژه در سرزمینی ویژه است؛ روایتِ تقدیرِ انسانی که گذشتهی
بهیغمارفتهی خود را هنوز پرمعنا مییابد. و
من نه سبک
شناس هستم نه ناقد .... من هم از کار نیما الهام گرفتم و هم خود برداشت
داشته ام.... شاید کوشیده باشم از خراسان دیروز به مازندران امروز
برسم...
مهدی اخوان ثالث
هنر اخوان
در ترکیب شعر کهن و سبک نیمایی و سوگ او بر گذشته مجموعه ای به وجود آورد
که خاص او بود و اثری عمیق در هم نسلان او و نسل های بعد گذاشت
نادر نادرپور
نادرپور گفته است: "شعر او یکی از
سرچشمه های زلال شعر امروز است و تاثیر آن بر نسل خودش و نسل بعدی مهم
است. اخوان میراث شعر و نظریه نیمایی را با هم تلفیق کرد و نمونه ای ایجاد
کرد که بدون اینکه از سنت گسسته باشد بدعتی بر جای گذاشت. اخوان مضامین
خاص خودش را داشت، مضامینی در سوگ بر آنچه که در دلش وجود داشت - این سوگ
گاهی به ایران کهن بر می گشت و گاه به روزگاران گذشته خودش و اصولا سرشار
از سوز و حسرت بود- این مضامین شیوه خاص اخوان را پدید آورد به همین دلیل
در او هم تاثیری از گذشته می توانیم ببینیم و هم تاثیر او را در دیگران
یعنی در نسل بعدی می توان مشاهده کرد."
اما خود اخوان زمانی گفت نه در
صدد خلق سبک تازه ای بوده و نه تقلید، و تنها از احساس خود و درک هنری اش
پیروی کرده : "من نه سبک شناس هستم نه ناقد ... من هم از کار نیما الهام
گرفتم و هم خودم برداشت داشتم. در مقدمه زمستان گفته ام که می کوشم اعصاب
و رگ و ریشه های سالم و درست زبانی پاکیزه و مجهز به امکانات قدیم و آنچه
مربوط به هنر کلامی است را به احساسات و عواطف و افکار امروز پیوند بدهم
یا شاید کوشیده باشم از خراسان دیروز به مازندران امروز برسم...."
تعلق خاطر اخوان را به ادب کهن هم در
التزام به وزن عروضی و قافیه بندی، ترجیع و تکرار می توان دید و هم در
تبعیت از همان صنایع لفظی قدما مانند مراعات النظیر و جناس و غیره
هوشنگ گلشیری
سلامت را نمی خواهند پاسخ گفت
سرها در گریبان است
کسی سربرنیارد کرد پاسخ گفتن و دیدار یاران را.
نگه جز پیش پا را دید نتواند،
که ره تاریک و لغزان است.
وگر دست محبت سوی کس یازی،
به اکراه آورد دست از بغل بیرون؛
که سرما سخت سوزان است.
پناه به مزدشت واکنش مردی تنها به زمانهای پر جور و
زخم بود؛ واکنش مردی که مزدکهای زمانهاش را عارف میخواست؛ مانیهای
زمانهاش را عادل. پیامبرانی که پیشازآنکه شمشیر در راه عشق کشند،
آنچه در سر دارند بنهند، آنچه در کف دارند بدهند و آنچه بر آنها آید
نجهند. مهدی اخوانثالث نیکپنداریی زردشت، عدالتجوییی مزدک و
بینیازیی مانی را یکجا می خواست. بازگشت او به سوی شرفِ طبیعی و خانهی
پدری نشان نیاز به جهانی دیگر بود؛ نیاز به سروریی نیکانی رسته از بندِ
هرچه هست. افلاطون گفته بود مدینهی فاضله آن جا است که مردان خوب حکم
میرانند و مهدی اخوان ثالث همهی خوبها را گردآورده بود تا مدینهی
فاضلهای در دل برپا کند که جهان را امید رستگاری نبود.
واکنش مهدی
اخوان ثالث به جهان، واکنش انسانی بود که از بدعهدیی رؤیافروشان زخمها
به دل و شانه داشت؛ از بدعهدیی رؤیافروشانی که رؤیاهای بزرگ را به برگِ
امانی فروخته بودند و از صدایشان هیچ نمانده بود، مگر آه حسرتی که از گلوی
درراهماندهگان برمیخواست. مهدی اخوانثالث طراوت مدینهی فاضلهی
دلاش را پادزهر اندوه بدعهدیها میخواست. تاریخ اما در بدهیبتترین
لحظههایش، چنان در شعر او نشسته بود، که از حاکمان مدینهی فاضلهی
دلاش نیز کاری برنیامد.
مهدی اخوانثالث نیز محوِ روزگارش بود. او در سال 1328
امید پیروزیی رنجبران را پای کوبید: ”عاقبت حال جهان طور دگر خواهد
شدزبر و زیر یقین زیر و زبر خواهد شد... گوید امید سر از بادة پیروزی
گرمرنجبر مظهر آمال بشر خواهد شد”. در آن سالها، مهدی اخوانثالث طراح
طرحی دیگر بود؛ مایل به برافکندن بنیان جهان: ”برخیزم و طرح دیگر اندازم
بنیاد سپهر را براندازم...هر جا که روم، سرود آزادیچون قافیه مکرر
اندازم”. جان پراندوه و دیرباور او اما بسیار پیش از دیگران به استقبال
روزهای بد رفت. در پشت همهی فریادها و شعارها مردمی ایستاده بودند که
رخوتشان دیرپا بود و آرزوهایشان به لقمه نانی خریدنی: ”ملت گاهی بخواب،
گاهی بیدارو آبروی خود نهاده در گرو نان...گاه گرفتار جلوه های دروغینگاه
بکف، پتک و داس، سرکش و غصبان”. تردید در دل مهدی اخوان ثالث جوانه زده
بود؛ تردید به معبر آرزوها:”دیگر بگو کدام خدا را کنم سجود؟یا شیوة کدام
پیمبر برم بکار”. مهر زردشت و مزدک و مانی و بودا باید همان روزها به دل
او نشسته باشد.
یأس مهدی
اخوانثالث در زمستان با حیرت آمیخته است؛ یأس مردی که سوزِ زخمهایش
فرصت اندیشیدن به چراییها را از او گرفته است: ”هر چه بود و هر چه هست و
هر چه خواهد بود،من نخواهم برد این از یاد :کآتشی بودیم که بر ما آب
پاشیدند”. انطباق جان و جهانِ انسانِ مجموعه شعر زمستان هنوز به فرجام
نرسیده است. زمستان چشم جستوجو نبسته است: ”در میکدهام؛ دگر کسی اینجا
نیستواندر جامم دگر نمی صهبا نیستمجروحم و مستم و عسس میبردممردی، مددی،
اهل دلی، آیا نیست”؟ پاسخ انسانِ زمستان اما، ناشنیده روشن است: مددی
نیست. نه مددی، نه دستی، نه کلامی: ”سلامت را نمیخواهند پاسخ گفتسرها در
گریبان است.... و گر دست محبت سوی کس یازی؛به اکراه آورد دست از بغل
بیرون؛که سرما سخت سوزان است”.
تردیدها اما هنوز به جای خویش
باقی است؛ در دیار دیگری شاید برسر خستهگان سقف دیگری باشد : « بیا ای
خسته خاطر دوست / ای مانند من دلکنده و غمگین !/ من اینجا بس دلم تنگ است
./ بیا ره توشه برداریم ، / قدم در راه بی فرجام بگذاریم » زیر هیچ سقفی
اما ، صدایی دیگر نیست ؛ ثالث پیام کرک ها را لبیک می گوید:”بده... بدبد.
چه امیدی؟ چه ایمانی؟ کرک جان خوب می خوانی”. مجموعه شعر زمستان تردیدی
است که به یقین میگراید، زخمی است که کهنه میشود، حیرتی است که عادت
میشود؛ زمزمهای که در غار تنهاییی انسان مکرر میشود: ”چه امیدی؟ چه
ایمانی”؟
دومین مجموعه شعر مهدی اخوان ثالث در سالهای بعد از
کودتای 28 مرداد ماه سال 1332، آخر شاهنامه است. ثالث که در مجموعه شعرِ
زمستان با کرکها هم آواز شده بود، در آخر شاهنامه به جهانِ پرتناقضِ
خویش باز میگردد؛ به جهانی که آدمی در آن از وحشتِ سترونیی زمانه،
نخبخیههای رستگاری را در روزگاران کهن میجوید:”سالها زین پیشتر من
نیزخواستم کین پوستین را نو کنم بنیاد.با هزاران آستین چرکین دیگر برکشیدم
از جگر فریاد:این مباد! آن باد!ناگهان توفان بیرحمی سیه برخاست”. شاعر آخر
شاهنامه هنوز دست به سوی یاری خیالی دراز می کند، هرچند نیک می داند که در
زمانهاش شیفتهجانی نیست: “شب خامش است و خفته در انبان تنگ ویشهر
پلیدِ کودنِ دون، شهر روسپی،ناشسته دست و رو.برف غبار بر همه نقش و نگار
او”. و
شهرِ مهدی اخوان ثالث چونان دهشتناک است که او راهی ندارد،
جز اینکه اندکاندک از زمانهی خود برگذرد و در تلخفرجامیی انسان عصرِ
خود، تلخفرجامیی نوعِ انسان را دریابد. هنگام که زخمها از ماندهگی
سیاه میشوند، ثالث سیاهیی روزگارش را با سرنوشت ازلیی انسان پیوند
میزند. خوف حضور دقیانوس ماندهگار است: ”چشم میمالیم و میگوییم: آنک،
طرفه قصر زرنگارِ صبح شیرینکارهلیک بی مرگ است دقیانوس. وای، وای،
افسوس”. آخر شاهنامه به زخم فاجعه ناامیدانهتر مینگرد، به سرنوشت
مجروحان زمانه رنگی ازلی می زند و همهی اندوه زمانه را در دل مردانی که
درمانی نمی جویند، انبوه میکند:”قاصدک ابرهای همه عالم شب و روزدر دلم
میگریند”.
از این اوستا، سومین مجموعه شعرِ مهدی اخوانثالث بعد از
کودتای 28 مرداد ماه سال 1332 ، آخر شاهنامهای است که قد کشیده است.
نگاهی از دور تا فاجعه پُررنگتر بهچشم بیاید. اینک اگرچه ابری چون آوار
بر نطع شطرنجِ رؤیایی فرودآمده است، اینک اگر چه دیری است نعش شهیدان بر
دست و دل مانده است، اینک اگر چه هنوز باید پرسید: ”نفرین و خشم کدامین سگ
صرعی مستاین ظلمت غرق خون و لجن راچونین پر از هول و تشویش کرده است”؟
اما چه پاسخ این سئوال، چه چراییی گستردهگیی آن ابر و چه عمق اندوه
برخاسته از حضور نعش شهیدان را باید در سرنوشت نوعِ انسان جست؛ چه اینها
همه نمودهایی است از آن تقدیرِ ازلی که بر لوحی محفوظ نوشته شده است؛ خطی
بر کتیبهای:”و رفتیم و خزان رفتیم، تا جایی که تخته سنگ آنجا بودیکی از
ما که زنجیرش رهاتر بود، بالا رفت، آنگه خواند: کسی راز مرا داندکه از
اینرو به آنرویم بگرداند.” و چون کتیبه به جهد و شوق بگردد، نوشته است
همان: ”کسی راز مرا داند،که از اینرو به آنرویم بگرداند”.
در
ازاین اوستا، مهدی اخوانثالث از زمانهی خویش فاصله میگیرد تا آنرا
آیینهی بیفرجامیهای نوعِ انسان بینگارد. اگر زمستان از سرمای
ناجوانمردانه مینالد، ازاین اوستا تعبیر سرما است. اگر زمستان مرثیهای
بر مرگ یاران است، از این اوستا نوحهای در سوکِ پیشانیی سیاه انسان است.
اگر زمستان اندوه برخاسته از پیروزیی تن بهقدرت سپردهگان است، ازاین
اوستا افسوس بیمرگیی دقیانوس است؛ پژواک صدای همهی رهجویان در همهی
روزها؛ صدایی در غارِ بیرستگاری: ”غم دل با تو گویم، غار!بگو آیا مرا
دیگر امید رستگاری نیست؟صدا نالنده پاسخ داد: آری نیست”.
سالها
می گذرند. فاصلهی سالهای 1341 تا 1349 سالهای دیگری است. محمدرضا شاه
پهلوی پرچمدار انقلاب سفید میشود. سرمایهداری به روستاها سر میزند.
طبقهی متوسط سر بر میآورد؛ کالاهای غربی بازار ایران را تصرف میکنند.
جبههی ملی و نهضت آزادی به میدان می آیند، جلال آل احمد غربزدگی را
مینویسد؛ جنبش اسلامی روح الله خمینی را مییابد. حسنعلی منصور ترور می
شود. طیب حاج رضایی شورش پانزدهم خرداد ماه سال 1342را علمداری میکند.
خلیل ملکی و یاراناش محاکمه می شوند. محمدرضاشاه در کاخ خود مورد سوء
قصد قرار میگیرد. تشییع جنازهی غلامرضا تختی، صحنهی اعتراض به رژیم
شاهنشاهی میشود. کانون نویسندهگان ایران پا میگیرد و اگرچه محمدرضا شاه
تاج میگذارد، شاعران نیمخیز میشوند و غبار جامه می تکانند؛ در برزخی
میان جستوجوی چشم انداز و دلی پر از اندوههای پایا. و
در آن
سالها اسماعیل خویی بر خیزش خشمی گواهی می دهد که دوزخ را ویران خواهد
کرد: “دیر یا زودخشمی از دوزخ خواهد گفت:”آتش”. نادر نادر پور اما، از
آوازهای کهنه دلزده است: ”در زیر آفتاب، صدایی نیست... غیر از صدای
رهگذرانی که گاهگاه،تصنیف کهنهای را در کوچههای شهربا این دو بیت ناقص
آغاز می کنند:آه ای امید غایب!آیا زمان آمدنت نیست”؟ محمود مشرف آزاد
تهرانی به تداوم سیاهیها شهادت می دهد؛ به بیپناهیی کودکانی که
خوابهایشان خالی است: ”عروسکها را در شب تاراج کردهاند... در شهر
چهرهها را در خواب کردهاند”. حمید مصدق به محمود مشرف آزاد تهرانی از
زبان قطرههای باران پاسخ میدهد: ”و گوش کن که دیگر در شبدیگرسکوت
نیستاین صدای باران است”. محمدرضا شفیعیکدکنی در کنار حمید مصدق
میایستد: ”امروزاز کدورت تاریک ابرها در چشم بامدادانفالی گرفتهامپیغام
روشنایی باران”. فریدون مشیری به پیشبینیی کدکنی اعتقادی ندارد: ”کاش
میشد از میان این ستارگان کورسوی کهکشان دیگری فرار کرد”. فروغ فرخزاد در
طالع جهان نقش برابری میبیند: ”کسی از آسمان توپخانه در شب آتش بازی
میآیدو سفره میاندازدونان را قسمت میکند”. خسرو گلسرخی طراوت جنگل را
دست نیاز دراز میکند: ”جنگلای کتاب شعر درختیبا آن حروف سبز مخملیت
بنویسبر چشمهای ابر بر فراز،مزارع متروک:بارانباران”. منصور اوجی از این
همهتناقض خسته است:”در دیاری کهیکی از شور میگوید، یکی از پردة
بیداد...میشود آیا کسانی یافتراهشان یکراهفکرشان یکجورجادههای دوستیشان
از کجی بس دور”؟
در روزگاری چنین آشفته، مهدی اخوانثالث که ساز
زمانه را با آوای جان خویش همخوان نمییابد، با زبانی که در آن سماجت و
پَرخاش به جای آرامش مأیوسانه و اتکاءبهنفس نشسته است، دلخوشیهای
خامسرانه را هشدار میدهد. اکنون تناقضهای او تناقضهای خسته مردی است
که گاه سر در گریبان دارد و گاه میاندیشد همدلی با رهروان را باید شعری
سرود؛ سرگردانی که گاه فالی میگیرد: ”ز قانون عرب درمان مجو، دریاب
اشاراتمنجات قوم خود را من شعاری دیگر دارم...بهین آزادگر مزدشت، میوهی
مزدک و زردشتکه عالم را ز پیغامش رهای دیگری دارم”. او نوید میدهد که از
تنهایی و اندوه دل خواهد کند اگر یاران شهری در خور بیارایند: ”دلم خواهد
که دیگر چون شما و با شما باشم ... طلسم این جنون غربتی را بشکنم شاید،و
در شهر شما از چنگ دلتنگیها رها باشم ...که تا من نیز،به دنیای شما عادت
کنم، یکچندهوای شهر را با صافی پاکیزه و پاکی بپالایید”.
شهرِ
مهدی اخوان ثالث اما، سر بلند نخواهد کرد: ”چه امیدی؟ چه ایمانی؟نمیدانی
مگر؟ کی کار شیطان استبرادر! دست بردار از دلم، برخیزچه امروزی؟ چه
فردایی”؟ پاسخی نیست؛ تنها باد زمانه به سویی دیگر میوزد؛ چنان به شتاب
که مهدی اخوان ثالث دست به تسلیم بلند میکند: “اینک بهار دیگر، شاید خبر
نداری؟یا رفتن زمستان، باور دگر نداری”؟ تسلیم مهدی اخوان ثالث در مقابل
منادیان بهار اما، چندان نمیپاید. سرمازدهگان مرگ زمستان را باور
ندارند.
7
حمله به پاسگاهی متروک در جنگل های انبوه سیاهکل ، تنها آزمون یک روش مبارزاتی بود . 19 بهمن ماه 1349 پایانی بود بر سال ناباوری ؛ آغازی برای آنان که ظهور " منجیان " را در طالع جهان دیده بودند . چه حضور تصویر تیربارانشدهگانِ نبرد سیاهکل بر صفحههای اول روزنامهها و چه حضور تصویر گریختهگان بر پهنهی دیوارها، جز نمادهای پایان یک دوران نبود. به چشم آرزومندان کسانی به میدان آمده بودند که چشمهایشان پُر از”باغهای بیدار” بود. جنبش روشنفکری ـ سیاسیی ایران که سالها از ناهمخوانیی سخن و عمل مدعیان رنج بُرده بود، ناگاه قهرمانانی مییافت که پریزادانی بیعیب را میمانستند؛ قهرمانانی که محک صداقتشان خاک جهان را رنگین میکرد. حمله به پاسگاه سیاهکل کسان دیگری را به سوی جهان شعر خواند. شاعران قهرمانان خویش را یافته بودند. و
زمانهی شوقزده و حماسهساز اما در شعر مهدی اخوان ثالث پژواکی نیافت. او خستهتر از آن بود که صدایی دلمشغولاش کند؛ کوچهگردی بود که در خویش سفر میکرد: ”سحرگاهان که خاک از ماه و از مِهنم نِزم و دَمِ مهتاب میخورددلم گهوارة غمهای عالم از مشرق تا به مغرب تاب میخورد”.
8
روز زخم و تلخی و تنهایی گذشت و جهان به هزار راه رفت. مهدی اخوان ثالث اما، به یاد ساعتِ سقوط در میخانهی پُردود و هقهق ماند؛ که جهان به چشم گریان او جز هیچ نبود: “هیچیم و چیزی کمما نیستیم از اهل این عالم که میبینیداز اهل عالمهای دیگر همیعنی چه پس اهل کجا هستیماز عالم هیچیم و چیزی کم”.
ماخذ : http://en.netlog.com/clan/Mashahir/blog/blogID=211537